1
اندوه نحمیا و دعای او برای قوم خود
1این است گزارش کارهایی که نحمیا پسر حکلیا انجام داد:
در ماه کسلُو، در بیستمین سال سلطنت اردشیر شاهنشاه پارس، در پایتخت یعنی شهر شوش بودم. 2حنانی، یکی از برادرانم با گروهی از سرزمین یهودا به آنجا آمدند و من از آنان دربارهٔ اورشلیم و یهودیانی که از تبعید بابل بازگشته بودند، سؤال کردم. 3ایشان گفتند که آنانیکه زنده ماندهاند و به میهن بازگشتهاند با دشواری روبهرو هستند و بیگانگانی که در آن اطراف زندگی میکنند با حقارت به ایشان مینگرند. ایشان همچنین گفتند که دیوارهای اورشلیم هنوز ویران است و دروازههای آن از زمانی که در آتش سوخته شدهاند بازسازی نشدهاند. 4هنگامیکه این خبر را شنیدم، نشستم و گریه کردم.
چندین روز سوگواری کردم و چیزی نخوردم و به حضور خدا دعا کردم: 5«ای خداوند، خدای آسمانها! تو بزرگ و شگفتانگیز هستی. تو عهد خود را با امانت، با آنانی که تو را دوست دارند و فرامین تو را انجام میدهند، نگاه میداری. 6خداوندا بر من نظر کن و دعای مرا بشنو؛ دعایی که روز و شب برای بندگانت، قوم اسرائیل میکنم. من اعتراف میکنم که ما مردم اسرائیل، مرتکب گناه شدهایم. من و نیاکانم برضد تو گناه کردهایم. 7ما برضد تو شرارت ورزیده و فرمانهای تو را انجام ندادهایم. ما از قوانینی که توسط بندهات موسی به ما دادی پیروی نکردهایم. 8اکنون سخنانی را که به بندهٔ خود موسی گفتی، به یادآور: 'اگر شما مردم اسرائیل، با من بیوفا باشید، شما را در میان ملّتها پراکنده خواهم ساخت، 9امّا اگر به سوی من بازگردید و از فرمانهای من پیروی کنید، من شما را به مکانی که برای ستایش خود برگزیدهام، باز میگردانم؛ حتّی اگر در سرزمینهای دوردست پراکنده شده باشید.'
10«ایشان بندگان و قوم تو هستند؛ تو ایشان را با نیروی عظیم و دست توانای خود رهایی دادی. 11اکنون ای خداوند، دعای من و بندگان دیگرت را که میخواهند تو را تکریم کنند، بشنو. امروز مرا کامیاب فرما و شاهنشاه را نسبت به من مهربان گردان.»
در آن زمان من ساقی شاهنشاه بودم.
2
نحمیا به اورشلیم میرود
1چهار ماه بعد در ماه نیسان، در سال بیستم سلطنت اردشیر شاهنشاه پارس، یک روز هنگامیکه اردشیر شاهنشاه در حال صرف غذا بود، من برایش شراب بردم. او قبل از آن هرگز مرا غمگین ندیده بود. 2پس شاهنشاه از من پرسید: «چرا چهرهٔ تو اندوهگین است؟ تو بیمار نیستی، بدون شک از اندوه بزرگی رنج میبری.»
آنگاه هراسان شدم 3و پاسخ دادم: «شاهنشاه تا ابد زنده باد! چگونه چهرهام اندوهگین نباشد درحالیکه شهری که آرامگاه نیاکان من در آن قرار دارد، ویران است و دروازههایش در آتش سوختهاند؟»
4شاهنشاه پرسید: «درخواست تو چیست؟»
آنگاه به خدای آسمان دعا کردم. 5سپس به شاهنشاه گفتم: «اگر مورد لطف و خرسندی اعلیحضرت هستم و ایشان در نظر دارند درخواست مرا اجابت کنند، تقاضا دارم که مرا به سرزمین یهودا به شهری که آرامگاه نیاکان من در آن قرار دارد، بفرستند تا آن را بازسازی کنم.»
6شاهنشاه درحالیکه ملکه در کنارش نشسته بود از من پرسید که برای چه مدّت خواهم رفت و چهوقت بازخواهم گشت. و من به او پاسخ دادم و او با رفتن من موافقت کرد.
7آنگاه از شاهنشاه درخواست کردم که به من لطف کرده، نامههایی به فرمانداران استان غرب فرات بنویسد و به ایشان دستور دهد تا به من اجازهٔ سفر به سرزمین یهودا بدهند. 8همچنین درخواست کردم که نامهای به آساف، جنگلبان جنگلهای سلطنتی بنویسد تا اَلوار مورد نیاز برای بازسازی دروازههای قلعهٔ مجاور معبد بزرگ و دیوارهای شهر و خانهای را که در آن زندگی کنم، به من بدهد. شاهنشاه همهٔ درخواستهای مرا پذیرفت زیرا خدا با من بود.
9شاهنشاه گروهی از افسران ارتش و سوارهنظام را همراه من فرستاد و من عازم غرب فرات شدم. سپس نامهٔ شاهنشاه را به فرمانداران دادم. 10امّا زمانی که سنبلط، از اهالی بیت حورون و طوبیا یکی از مأموران استانهای عمون شنیدند که کسی برای کمک به مردم اسرائیل آمده است، بسیار آشفته شدند.
11پس به اورشلیم رفتم و تا سه روز 12راجع به آنچه که خداوند در مورد اورشلیم در دل من گذاشته بود به کسی چیزی نگفتم. سپس نیمه شب برخاسته و با چند نفر از همراهانم بیرون رفتم. تنها حیوانی که با خود بردم الاغی بود که بر آن سوار بودم. 13هنوز هوا تاریک بود که از دروازهٔ درّه در غرب از شهر خارج شدم و به طرف چشمهٔ اژدها در جنوب و از آنجا تا دروازهٔ خاکروبه رفتم و دیوار خراب شدهٔ شهر و دروازههای سوختهٔ آن را از نزدیک بازدید کردم. 14آنگاه از قسمت شرقی شهر به سوی شمال به دروازهٔ چشمه و استخر شاهنشاه رفتم. الاغی که سوار بودم، نمیتوانست از میان خرابهها بگذرد. 15پس از وادی قدرون پایین رفتم و دیوار را بازدید کردم، سپس از راهی که رفته بودم بازگشتم و از دروازهٔ درّه وارد شهر شدم.
16هیچیک از بزرگان محلی نمیدانستند که کجا رفته و چه کرده بودم تا آن زمان به هیچیک از یهودیان، کاهنان، رهبران، بزرگان و کسان دیگری که باید در این کار شرکت میکردند، چیزی نگفته بودم. 17آنگاه به ایشان گفتم: «ببینید که بهخاطر ویرانی اورشلیم و دروازههایش در چه مشکلاتی هستیم، بیایید تا دیوارهای شهر را بازسازی کنیم و به شرمساری خود پایان دهیم.» 18و به آنان گفتم که چگونه خدا با من بوده و مرا یاری کرده و آنچه را که شاهنشاه به من گفته بود نیز به ایشان گفتم.
ایشان پاسخ دادند: «پس بازسازی را آغاز کنیم!» و آمادهٔ کار شدند.
19ولی هنگامیکه سنبلط، طوبیا و جشم عرب از نقشهٔ ما باخبر شدند، ما را مسخره کردند و گفتند: «چه میکنید؟ آیا میخواهید برضد شاهنشاه شورش کنید؟»
20پاسخ دادم: «خدای آسمان ما را موفّق خواهد کرد، ما خادمان او هستیم و ما شروع به ساختن خواهیم کرد؛ امّا شما هیچ حقّی بر املاک اورشلیم ندارید و نه سهمی در سنّتهای آن.»
3
بازسازی دیوار اورشلیم
1دیوار شهر بدینگونه ساخته شد. الیاشب کاهن اعظم و کاهنان دیگر، دروازهٔ گوسفند را نصب کردند. آنان آن را تقدیس کردند و دروازههایش را برپا ساختند و دیوار را تا بُرج صد و بُرج حننئیل تقدیس کردند.
2مردان اریحا قسمت بعدی دیوار را ساختند.
در کنار ایشان زکور پسر امری قسمت دیگر دیوار را بازسازی کرد.
3خاندان هسناه دروازهٔ ماهی را ساختند و تیرهای سقف آن را گذاشتند و دروازهها و قفل و پشتبندهایش را نصب کردند.
4قسمت بعدی دیوار را مرعوت پسر اوریا نوهٔ حقوص تعمیر کرد.
در کنار او مشلام پسر برکیا، نوهٔ مشیزبئیل،
و صادوق پسر بعنا قسمت دیگر را بازسازی کردند.
5قسمت بعدی دیوار را مردم تقوع ساختند، امّا بزرگان ایشان از وظایفی که سرپرستان به آنان سپردند، پیروی نکردند و از انجام کار بدنی خودداری ورزیدند.
6یویاداع پسر فاسیح و مشلام پسر بوریا، دروازهٔ یشانه را بازسازی کردند و قفلها و پشتبندهایش را نصب کردند.
7در کنار ایشان ملتیای جبعونی، یادون میرونوتی و اهالی جبعون و مصفه، قسمت دیگر دیوار را تا محل سکونت فرماندارِ غرب رود فرات، بازسازی کردند.
8عُزیئیل پسر حرهایا که زرگر بود، قسمت بعدی را تعمیر کرد. در کنار او حننیای عطار قسمت دیگر دیوار را ساخت. به این ترتیب آنان دیوار شهر اورشلیم را تا دیوار پهن بازسازی کردند.
9در کنار ایشان رفایا پسر حور، که فرماندار نصف منطقهٔ اورشلیم بود، دیوار را تعمیر کرد.
10در کنار ایشان یدایا پسر حروماف قسمتی از دیوار را که نزدیک خانهاش بود، بازسازی کرد.
قسمت بعدی را حتوش پسر حشبنیا تعمیر کرد.
11ملکیا پسر حاریم و حشوب پسر فحت موآب بُرج تنورها و قسمت بعدی دیوار را تعمیر کردند.
12شلوم پسر هلوحیش، فرماندار نصف دیگر منطقهٔ اورشلیم، با کمک دخترانش قسمت بعدی را بنا کردند.
13حانون و اهالی زانوح دروازهٔ درّه را ساختند. دروازهها را نصب کردند و برای بستن آنها قفلها و پشتبندهایش را نصب کردند، و حدود پانصد متر از دیوار را تا دروازهٔ خاکروبه تعمیر کردند.
14ملیکا پسر رکاب، فرماندار بیت هکاریم، دروازهٔ خاکروبه را بازسازی کرد و درها را و قفلها و پشتبندها را نیز برای بستن آن نصب کرد.
سازندگان دیوار شرقی
15شلوم پسر کلحوزه، فرماندار بخش مصفه، دروازهٔ چشمه را بازسازی کرد و تیرها و درها را نصب کرد و قفلها و پشتبندهایش را وصل کرد. همچنین از حوض سیلوحا که کنار باغ شاهنشاه بود تا پلّههایی که به شهر داوود میرسید، دیوارها را بازسازی کرد.
16در کنار او نحمیا پسر عزبوق، فرماندار نیمی از بخش بیتصور، دیوار را تا مقابل آرامگاه داوود و تا استخر و پادگانهای ارتش بازسازی کرد.
لاویانی که در ساختن دیوار شرکت کردند
17لاویانی که در زیر نامشان برده شده است، چندین قسمت از دیوار را بازسازی کردند:
رحوم پسر بانی قسمت بعدی دیوار را ساخت.
حشبیا فرماندار نصف بخش قعیله، و قسمت دیگر دیوار را به نمایندگی مردم بخش خود بنا کرد.
18قسمت بعدی را بوای پسر حیناداد فرماندار نصف بخش دیگر قعیله بازسازی کرد.
19عازر پسر یشوع که فرماندار مصفه بود از روبهروی انبار اسلحه تا جایی را که دیوار پیچ میخورد، بازسازی کرد.
20باروک پسر زبای قسمت بعدی را تا دروازهٔ خانهٔ الیاشب کاهن اعظم بازسازی نمود.
21مریموت، پسر اوریا و نوهٔ حقوص، قسمت بعدی دیوار را تا انتهای خانهٔ الیاشیب بنا کرد.
کاهنانی که در ساختن دیوار شرکت کردند
22کاهنانی که در زیر نامشان برده شده است، چندین قسمت از دیوار را بازسازی کردند:
کاهنانِ ساکن اطراف اورشلیم قسمت بعدی دیوار را ساختند.
23بنیامین و حشوب قسمت بعدی را که مقابل خانهٔ خودشان قرار داشت، بازسازی کردند.
عزریا پسر معسیا نوهٔ عننیا قسمت بعدی را که در مقابل خانهٔ خودش بود، بازسازی کرد.
24بنوی پسر حیناداد قسمت دیگر دیوار را از خانهٔ عزریا تا گوشهٔ دیوار بازسازی کرد.
25فلال پسر اوزای از گوشهٔ دیوار تا بُرج کاخ بالایی شاهنشاه را که نزدیک حیاط نگهبانان است، ساخت.
قسمت بعدی را فدایا پسر فرعوش بازسازی کرد. 26این قسمت تا نقطهای در شرق، نزدیک به دروازهٔ آب و بُرج نگاهبانی معبد بزرگ بود. (نزدیک قسمتی از شهر که آنجا را اوفل میخواندند؛ جایی که خدمتگزاران معبد بزرگ زندگی میکردند.)
سایر بناکنندگان
27پس از آن مردم تقوع قسمت دیگری از دیوار را بنا کردند، این دومین کار آنان محسوب میشدکه روبهروی بُرج بزرگ نگهبانی معبد بزرگ تا نزدیک عوفل بود.
28گروهی از کاهنان، قسمت بعدی دیوار را از دروازهٔ اسب به طرف شمال بازسازی کردند. هریک از آنان دیوار جلوی خانهٔ خود را ساخت.
29صادوق پسر امیر نیز دیوار جلوی خانهٔ خود را بنا کرد، قسمت بعدی را شمحیا، پسر شکُنیا نگهبان دروازهٔ شرقی، بنا کرد.
30حننیا پسر شلمیا و حانون پسر ششم صالاف، قسمت دیگر را ترمیم کردند. این دومین کار آنان محسوب میشد.
مشلام پسر برکیا دیوار روبهروی خانهٔ خود را بنا کرد.
31ملکیای زرگر قسمت دیگر دیوار را تا ساختمانی که کارگران معبد بزرگ و بازرگانان از آن استفاده میکردند که روبهروی دروازهٔ گردهمآیی معبد بزرگ و نزدیک اتاقی که در گوشهٔ شمال شرقی دیوار بود، ساخت.
32زرگران و بازرگانان قسمت آخر دیوار را تا گوشهٔ دروازهٔ گوسفند ساختند.
4
خداوند نقشهٔ مخالفان را با شکست روبهرو میکند
1هنگامیکه سنبلط شنید ما یهودیان بازسازی دیوار را آغاز کردهایم، بسیار خشمگین شد و ما را مورد تمسخر قرار داد. 2در برابر همراهان و سپاهیان سامری گفت: «این یهودیان ناتوان چه میکنند؟ آیا درنظر دارند شهر را بازسازی کنند؟ آیا میاندیشند که با قربانی کردن میتوانند کار را یک روزه به پایان برسانند؟ آیا میتوانند از این توده سنگهای سوخته، سنگهایی برای بنا پیدا کنند؟»
3طوبیا در کنار او ایستاده بود و گفت: «چه دیوار سنگی خواهند ساخت؟ اگر روباهی از آن بالا رود فرو خواهد ریخت!»
4آنگاه دعا کردم: «ای خدا بشنو که چگونه ما را مسخره میکنند! بگذار آنچه به ما میگویند بر سر خودشان بیاید. بگذار تا آنچه دارند تاراج شود و خودشان به سرزمین بیگانه به اسارت برده شوند. 5شرارت ایشان را نبخش و گناهانشان را فراموش نکن، زیرا به ما سازندگان دیوار اهانت کردهاند.»
6پس ما به بازسازی دیوار ادامه دادیم و بزودی نصف ارتفاع دیوار ساخته شد، زیرا مردم با دل و جان کار میکردند.
7هنگامیکه سنبلط، طوبیا، اعراب، عمونیان و اشدودیان شنیدند که ما در بازسازی دیوار اورشلیم پیشرفت کردهایم و شکافهای آن بسته میشود، بسیار خشمگین شدند. 8پس با هم نقشه کشیدند که برضد اورشلیم بجنگند و اغتشاش به پا کنند، 9امّا ما به درگاه خدایمان دعا کردیم و روز و شب علیه آنان نگهبانانی قرار دادیم.
10مردم یهودا زمزمه میکردند:
«ما از حمل بارها ضعیف شدهایم
خرده سنگهای زیادی برای بیرون بردن وجود دارد.
ما امروز چگونه میتوانیم دیوار را بنا کنیم؟»
11دشمنان ما با خود میاندیشیدند: «پیش از اینکه بدانند و ببینند، به میان ایشان خواهیم رفت و ایشان را میکشیم و کار ساختن دیوار نیمه تمام خواهد ماند.» 12بارها یهودیانی که در میان دشمنان زندگی میکردند، آمدند و در مورد نقشههای ایشان برضد ما هشدار دادند. 13بنابراین مردم را با شمشیر، نیزه و کمان مسلّح کردم و بر طبق خاندانشان در پشت قسمتهای ناتمام دیوار به نگهبانی گماشتم.
14پس از اینکه اوضاع را بررسی کردم، برخاستم و به بزرگان، سروران و قوم گفتم: «از ایشان مترسید. خداوند را به یاد آورید که بزرگ و مهیب است و برای خویشاوندان، فرزندان، همسران و خانههایتان بجنگید.» 15دشمنان ما شنیدند که از نقشههای ایشان آگاه شدهایم و دریافتند که خدا نقشههایشان را با شکست روبهرو کرده است، سپس همهٔ ما به انجام کارهای خود بازگشتیم.
16از آن روز به بعد نیمی از مردان بازسازی میکردند و نیمی دیگر مسلّح به نیزه، سپر، کمان و زره، نگهبانی میدادند و رهبران از مردمی که دیوار را میساختند، کاملاً پشتیبانی میکردند. 17حتّی کسانیکه مصالح ساختمانی حمل میکردند، با یک دست کار میکردند و به دست دیگر سلاح داشتند. 18هرکس که مشغول ساختن بود، شمشیری به کمر بسته بود. مردی که مسئول به صدا درآوردن شیپور خطر بود، در کنار من ایستاده بود. 19من به مردم، سران و رهبران ایشان گفتم: «کار بسیار گسترده است و ما در روی دیوار از یکدیگر دور هستیم. 20هر موقع صدای شیپور را شنیدید به آنجا بیایید، خدایمان برای ما جنگ خواهد کرد.» 21هر روز از سحرگاه تا شبانگاه هنگامیکه ستارهها بیرون میآمدند، نیمی از مردان کار میکردند و نیمی دیگر با نیزه نگهبانی میدادند.
22در این هنگام به تمام مردانی که مسئولیّتی داشتند گفتم که هرکس با کارگرانش شب را در اورشلیم بماند بنابراین ما توانستیم شهر را در شب نگهبانی کنیم و هنگام روز کار کنیم. 23من، همراهان، کارگران و محافظین من حتّی در شب، لباس خود را از تن در نیاوردیم و هرکدام اسلحهٔ خود را در دست داشتیم.
5
ستمدیدگی فقرا
1پس از چندی، بسیاری از مردم، زن و مرد از یهودیان دیگر شکایت کردند. 2بعضی افراد میگفتند: «ما خانوادهٔ بزرگی هستیم و برای زنده ماندن به غلاّت نیازمندیم.»
3دیگران گفتند: «ما مجبور شدیم کشتزارها، تاکستانها و خانههایمان را گرو بگذاریم که قدری غلّه بگیریم تا از گرسنگی نابود نشویم.»
4گروهی دیگر گفتند: «ما برای پرداخت مالیاتِ کشتزارها و تاکستانها به شاهنشاه، وام گرفتهایم. 5ما نیز چون دیگر یهودیان از یک نژاد هستیم. آیا فرزندان ما به خوبیِ فرزندان ایشان نیستند؟ ما مجبور هستیم فرزندانمان را به بردگی بفروشیم. گروهی از دختران ما قبلاً به بردگی فروخته شدهاند. ما بیچاره شدهایم زیرا کشتزارها و تاکستانهای ما را از ما گرفتهاند.»
6هنگامیکه این شکایات را شنیدم خشمگین شدم. 7با خود اندیشیدم و سپس رهبران و بزرگان قوم را سرزنش کردم و به ایشان گفتم: «شما برادران خود را مورد ستم قرار دادهاید!»
پس برای دادرسی به این موضوع گردهمآیی عمومی اعلام کردم. 8و گفتم: «تا آنجا که توانستهایم، خویشاوندان یهودی خود را که خودشان را به بردگی به بیگانگان فروخته بودند بازخرید میکردیم. اکنون شما خویشاوندان خود را مجبور میکنید که خودشان را به شما بفروشند، یعنی به قوم خودشان!» رهبران خاموش ماندند و حرفی برای گفتن نیافتند.
9سپس گفتم: «کاری که انجام میدهید درست نیست. آیا نباید با خداترسی گام بردارید تا مورد تمسخر بیگانگان یعنی دشمنان ما قرار نگیرید؟ 10من، همراهانم و خادمانم نیز به مردم پول و غلاّت قرض دادهایم. حال بیایید از بازپرداخت وامهایمان صرفنظر کنیم. 11همهٔ بدهکاریهای ایشان را از پول یا غلّه یا شراب یا روغن زیتون ببخشید و کشتزارها، تاکستانها، باغهای زیتون و خانههای آنان را فوراً بازگردانید.»
12رهبران پاسخ دادند: «ما آنچه را تو گفتی انجام خواهیم داد، اموال را باز میگردانیم و وامها را میبخشیم.»
آنگاه کاهنان را فراخواندم و رهبران را مجبور کردم که در حضور ایشان سوگند یاد کنند که به وعدهٔ خود وفا نمایند. 13آنگاه شالی را که به کمر بسته بودم باز کردم و آن را تکان دادم و گفتم: «خدا هر کسی را که به وعدهٔ خود عمل نکند چنین خواهد تکانید، خانهها و تمام دارایی او را خواهد گرفت و چیزی برای او باقی نخواهد گذاشت.»
همهٔ کسانیکه آنجا بودند آمین گفتند و خداوند را ستایش کردند و رهبران پیمان خود را نگاه داشتند.
از خود گذشتگی نحمیا
14در مدّت دوازده سالی که من فرماندار یهودا بودم، یعنی از سال بیستم تا سال سی و دوم سلطنت اردشیر شاهنشاه پارس، نه من و نه خویشاوندانم از سهم غذایی که به عنوان فرماندار حق خوردن آن را داشتیم، نخوردیم. 15هر فرمانداری که قبل از من آمده بود، باری بر مردم بود و از ایشان روزانه چهل تکهٔ نقره بهعلاوهٔ غذا و شراب میگرفت. حتّی مأموران آنها به ایشان ستم میکردند. امّا من بهخاطر ترس از خدا چنین عمل نکردم. 16من تمام نیروی خود را صرف ساختن دیوار کردم و هیچ زمینی نخریدم و همهٔ کارکنان من برای ساختن دیوار به من پیوستند. 17صد و پنجاه نفر از یهودیان و رهبران آنها و همچنین کسانیکه از ملل همسایه میآمدند، بر سر سفرهٔ من غذا میخوردند. 18هر روز یک گاو نر، شش رأس از بهترین گوسفندان و تعداد زیادی مرغ و ده روز یکبار مقدار فراوانی شراب تازه تهیّه میکردم. با وجود این هرگز از مردم نخواستم که سهمیهٔ مخصوصی را که به فرمانروایان تعلّق داشت به من بدهند، زیرا بار مردم به قدر کافی سنگین بود.
19ای خدا نزد تو دعا میکنم که تمامی کارهایی را که برای این قوم انجام دادهام، به نیکی برای من به یاد آوری.
6
دسیسههایی به ضد نحمیا
1چون سنبلط، طوبیا، جشم عرب و سایر دشمنان ما شنیدند که دیوارها را بازسازی کردهایم و هیچ شکافی در آن باقی نمانده است، با اینکه درهای دروازههایش را هنوز برپا نساخته بودیم، 2سنبلط و جشم پیام فرستادند و پیشنهاد کردند که: «بیا تا در یکی از روستاهای دشت اونو ملاقات کنیم.» امّا ایشان قصد داشتند که به من صدمه بزنند. 3پس قاصدانی فرستادم که به آنها بگویند: «من مشغول انجام کار مهمی هستم و نمیتوانم به آنجا بیایم. چرا باید کار بهخاطر ملاقات من با شما متوقّف شود؟»
4چهار مرتبه این پیغام را برای من فرستادند و هر بار همان پاسخ را به آنان دادم.
5سنبلط بار پنجم خادم خود را با نامهٔ سرگشادهای نزد من فرستاد،
6در آن نوشته شده بود:
«جشم به من میگوید که شایعهای در میان ملل همسایه وجود دارد که تو و یهودیان قصد شورش دارید و به همین دلیل دیوار را بنا میکنید. او همچنین میگوید تو قصد داری که خود را پادشاه بسازی 7و انبیایی در اورشلیم گماردهای که در اورشلیم ندا کنند که تو پادشاه یهود هستی و این سخنان حتماً به شاهنشاه گزارش خواهد شد، پس بیا تا با هم در این باره مشورت کنیم.»
8من برای او پاسخ فرستادم: «هیچیک از سخنانی که میگویی حقیقت ندارد، این سخنان زاییدهٔ افکار توست.»
9ایشان همگی میخواستند ما را بترسانند تا ما کار را متوقّف کنیم. من دعا کردم: «اکنون ای خدا مرا استوار ساز.»
10در همان ایّام روزی به خانهٔ شمعیا پسر دلایا و نوهٔ مهیطبئیل رفتم، او نمیتوانست خانهٔ خود را ترک کند. او به من گفت: «تو و من باید برویم در مکان مقدّسِ معبد بزرگ پنهان شویم و درها را قفل کنیم، زیرا ایشان خواهند آمد تا تو را بکشند. شامگاه خواهند آمد تا تو را بکشند.»
11من پاسخ دادم: «من آن آدمی نیستم که دویده خود را پنهان سازم. آیا تو فکر میکنی که من با پنهان شدن در معبد بزرگ خود را نجات خواهم داد؟ من چنین کاری نخواهم کرد.»
12وقتی دربارهٔ آن فکر میکردم فهمیدم که خدا با شمعیا سخن نگفته است بلکه طوبیا و سنبلط به او رشوه داده بودند تا برضد من نبوّت کند. 13آنان او را خریده بودند که مرا بترساند و به گناه بکشاند تا مرا بدنام سازند و مورد تمسخر قرار دهند.
14من دعا کردم: «خدایا طوبیا و سنبلط را بهخاطر هر آنچه انجام دادهاند به یاد آور و آنان را تنبیه کن. همچنین آن زن نوعدیه و سایر انبیایی را که میخواهند مرا بترسانند، بهیادآور.»
پایان بازسازی دیوار
15بازسازی دیوار در روز بیست و پنجم ماه ایلول پس از پنجاه و دو روز پایان یافت. 16هنگامیکه دشمنان ما در ملّتهای همسایه این خبر را شنیدند، هراسان و شرمسار شدند، چون دانستند این کار با کمک خدا انجام پذیرفته است.
17در آن روزها رهبران یهودی و طوبیا مشغول نامهنگاری با یکدیگر بودند. 18بسیاری از ساکنان یهودا از او پشتیبانی میکردند، زیرا پدر زن او شکنیا پسر آرح بود و همچنین پسرش یهوحانان با دختر مشلام پسر برکیا ازدواج کرده بود. 19مردم از تمام کارهای نیکی که طوبیا انجام داده بود، برای من تعریف میکردند و هرچه را که من میگفتم به گوش او میرساندند. طوبیا کوشید تا با فرستادن نامههای پیاپی مرا هراسان سازد.
7
انتخاب فرماندار و دروازهبانهای شهر
1اکنون دیوار بازسازی شده بود. دروازهها در جای خود نصب شده بودند. نگهبانان معبد بزرگ، اعضای گروه سرایندگان و سایر لاویان بر سر کارهای خود انتصاب شده بودند. 2برادرم حنانی و حننیا افسر فرماندهٔ دژ را به سمت فرمانداری اورشلیم گماشتم. حننیا مردی بسیار درستکار و خداترس بود و همتایی نداشت. 3به ایشان گفتم دروازههای اورشلیم را تا بعد از طلوع خورشید باز نکنند و قبل از اینکه نگهبانان در غروب، محل خدمت خود را ترک کنند، آنها را ببندند و قفل کنند. همچنین به ایشان گفتم از ساکنان اورشلیم پاسبانانی تعیین کنند. گروهی را در محلهای مخصوص بگمارند و دیگران در اطراف خانههای خود گشت بزنند.
فهرست نامهای اسیرانی که بازگشته بودند
(عزرا 2:1-70)
4اورشلیم شهر بزرگی بود، ولی افراد کمی در آن زندگی میکردند و هنوز بسیاری از خانهها در آن بازسازی نشده بودند. 5آنگاه خدا در دلم نهاد که بزرگان، رهبران و قوم را برای بررسی شجرهنامهٔ ایشان گرد آورم. دفتر ثبت شجرهنامهٔ نخستین گروهی را که از اسارت بازگشته بودند، یافتم که از این قرار بود:
6بسیاری از تبعید شدگان، استان بابل را ترک کردند و به شهرهای خود در اورشلیم و یهودیه بازگشتند و هر کدام در شهر خود ساکن شدند. خانوادههای ایشان از زمانی که نبوکدنصر ایشان را به اسارت برده بود، در بابل در تبعید زندگی میکردند. 7رهبران ایشان عبارت بودند از: زروبابل، یهوشع، نحمیا، عزریا، رعمیا، نحمانی، مردخای، بلشان، مسفارت، بغوای، نحوم، بعنه.
8نام خاندانهای اسرائیل که به میهن بازگشتند، تعداد ایشان به شرح زیر است:
از خانوادهٔ فرعوش دو هزار و صد و هفتاد و دو نفر؛
9از خانوادهٔ شفطیا سیصد و هفتاد و دو نفر؛
10از خانوادهٔ آرح ششصد و پنجاه و دو نفر؛
11از خانوادهٔ فحت موآب پسر یشوع و یوآب دو هزار و هشتصد و هجده نفر؛
12از خانوادهٔ عیلام هزار و دویست و پنجاه و چهار نفر؛
13از خانوادهٔ زتو هشتصد و چهل و پنج نفر؛
14از خانوادهٔ زکای هفتصد و شصت نفر؛
15از خانوادهٔ بانی ششصد و چهل و هشت نفر؛
16از خانوادهٔ بابای ششصد و بیست و هشت؛
17از خانوادهٔ ازجد دوهزار و سیصد و بیست و دو نفر؛
18از خانوادهٔ ادونیقام ششصد و شصت و هفت نفر؛
19از خانوادهٔ بغوای دوهزار و شصت و هفت نفر؛
20از خانوادهٔ عادین ششصد و پنجاه و پنج نفر؛
21از خانوادهٔ آطیر معروف به حزقیا نود و هشت نفر؛
22از خانوادهٔ حاشوم سیصد و بیست و هشت نفر؛
23از خانوادهٔ بیصای سیصد و بیست و چهار نفر؛
24از خانوادهٔ حاریف صد و دوازده نفر؛
25از خانوادهٔ جبعون نود و پنج نفر.
26افرادی که اجدادشان در شهرهای زیر زندگی میکردند، نیز برگشتند:
از شهرهای بیتلحم و نطوفه صد و هشتاد و هشت نفر؛
27از شهر عناتوت صد و بیست و هشت نفر؛
28از شهر بیت عزموت چهل و دو نفر؛
29از شهرهای قریت یعاریم، کفیره و بئیروت هفتصد و چهل و سه نفر؛
30از شهرهای رامه و جبع ششصد و بیست و یک نفر؛
31از شهر مخماص صد و بیست و دو نفر؛
32از شهرهای بیتئیل و عای صد و بیست و سه نفر؛
33از شهر نبوی دیگر پنجاه و دو نفر؛
34از شهر عیلام (یکی دیگر) هزار و دویست و پنجاه و چهار نفر؛
35از شهر حاریم سیصد و بیست نفر؛
36از شهر اریحا سیصد و چهل و پنج نفر؛
37از شهرهای لود، حادید و اونو هفتصد و بیست و یک نفر؛
38از شهر سنئاب سه هزار و نهصد و سی نفر.
39این است فهرست خاندانهای کاهنانی که از تبعید به میهن بازگشتند:
از خاندان یدعیا از نسل یشوع نهصد و هفتاد و سه نفر؛
40از خاندان امیر هزار و پنجاه و دو؛
41از خاندان فحشور هزار و دویست و چهل و هفت نفر؛
42از خاندان حاریم هزار و هفده نفر.
43خاندانهای لاویانی که از تبعید بازگشتند عبارت بودند از:
خاندان یشوع و قدمیئیل از نسل هودویا هفتاد و چهار نفر؛
44سرایندگان معبد بزرگ از نسل آساف صد و بیست و هشت نفر؛
45نگهبانان معبد بزرگ از خاندان شلوم، آطیر، طلمون، عقوب، حطیطا و شوبای صد و سی و هشت نفر.
46کارکنان معبد بزرگ که از تبعید بازگشتند عبارت بودند از خاندانهای:
صیحا، حسوفا، طباعوت،
47قیروس، سیعها، فادوم،
48لبانه، حجابه، شملای،
49حانان، جدیل، حجر،
50رآیا، رحین، نقودا؛
51جزام، عزه، فاسیح؛
52بیسای، معونیم، نفوسیم؛
53بقبوق، حقوفا، حرحور؛
54بصلوت، محیدا، حرشا؛
55برقوس، سیسرا، تامح؛
56نصیح و حفطیا.
57خادمان سلیمان که از تبعید بازگشتند عبارت بودند از خاندانهای:
سوطای، سوفرت، فرودا؛
58یعله، درقون، جدیل؛
59شفیطا، حطیل، فوخرتِ حظباییم و آمی.
60شمارهٔ خادمان معبد بزرگ و بازماندگان خادمان سلیمان که از تبعید بازگشتند سیصد و نود و دو نفر بود.
61-62ششصد و چهل و دو نفر از خاندانهای دلایا، طوبیا و نقودا بودند که از شهرهای تلملح، تل خرشا، کروب، ادان و امیر آمده بودند، امّا نتوانستند ثابت کنند که از نسل اسرائیل هستند.
63همچنین سه خاندان از کاهنان به نامهای حبایا، هقوص و برزلائی بزرگ (خاندان برزلائی همان کسی است که با دختر برزلائی جلعادی ازدواج کرد و نام خانوادگی او را برای خود برگزید.) 64چون اینها نتوانستند از طریق شجرهنامهٔ اجداد خود را پیدا کنند از کهانت کنار گذاشته شدند. 65فرماندار یهودی به ایشان گفت که نمیتوانند از غذای اهدایی به خدا بخورند تا کاهنی که بتواند از اوریم و تمیم استفاده کند پیدا شود.
66-69تعداد کلّ کسانیکه از تبعید بازگشته بودند، چهل و دو هزار و سیصد شصت نفر بودند.
هفت هزار و سیصد و سی و هفت نفر خدمتکاران زن و مرد؛
دویست و چهل و پنج نفر سرایندگان و نوازندگان زن و مرد؛
هفتصد و سی و شش راس اسب؛
دویست و چهل و پنج راس قاطر؛
چهارصد و سی و پنج نفر شتر؛
شش هزار و هفتصد بیست رأس الاغ.
70-72گروهی از مردم که برای هزینهٔ بازسازی معبد بزرگ کمک کردند:
فرماندار یهودیان | معادل هشت و نیم کیلوگرم | طلا، |
پنجاه | جام | |
و پانصد و سی دست | لباس | |
برای کاهنان هدیه کرد. | ||
سران خاندان | صد و شصت و هشت کیلوگرم | طلا |
و هزار و دویست و پنجاه کیلوگرم | نقره | |
و بقیّهٔ قوم | صد و شصت و هشت کیلوگرم | طلا |
و صد و چهل کیلو گرم | نقره | |
و شصت و هفت | دست لباس | |
کهانت برای کاهنان هدیه دادند. |
73پس کاهنان، لاویان، نگهبانان معبد بزرگ، نوازندگان و سرایندگان، بسیاری از مردم عادی، کارکنان معبد بزرگ و همهٔ مردم اسرائیل در شهرهای یهودا مستقر شدند.
8
عزرا کتاب تورات را برای مردم میخواند
1تا ماه هفتم تمام بنیاسرائیل در شهرهای خود ساکن شده بودند. در نخستین روز این ماه همه در میدان نزدیک دروازهٔ آب گرد آمدند. ایشان از عزرا که کاهن و عالِم تورات بود درخواست کردند، کتاب تورات را که خداوند از طریق موسی به اسرائیل داده بود، بیاورد. 2پس مردان، زنان و کودکانی که در سنی بودند که درک میکردند، گرد آمده بودند و عزرا کتاب را به آنجا آورد. 3او در میدان نزدیک دروازه، از سپیدهدَم تا ظهر تورات را برای آنان خواند و همه با دقّت گوش فرا دادند.
4عزرا بر روی سکوی چوبی که برای آن کار ساخته بود، ایستاد. در سمت راست او متتیا و شمع، عنایا، اوریا، حلقیا و معسیا ایستاده بودند و در سمت چپ او فدایا و میشائیل و ملکیا، حاشوم، حشبدانه، زکریا و مشلام ایستاده بودند.
5عزرا بر روی سکو بالاتر از مردم ایستاده بود و همهٔ به او چشم دوخته بودند. هنگامیکه تورات را گشود، همه سرپا ایستادند. 6آنگاه عزرا گفت: «سپاس خداوند را، خدای بزرگ را!»
همهٔ مردم دستهای خود را به سوی آسمان برافراشتند و پاسخ دادند، «آمین، آمین!» زانو زدند و روی خود را برای پرستش به زمین گذاشتند.
7سپس برخاستند و در جای خود ایستادند و تعدادی از لاویان یعنی یشوع، بانی، شربیا، یامین، عقوب، شبتای، هودیا، معسیا، قلیطا، عزریا، یوزاباد، حنان و فلایا تورات را برای مردم تفسیر کردند. 8لاویان تورات را به طور شفاهی برای مردم ترجمه کردند و آن را به مردم توضیح میدادند تا آن را بفهمند.
9هنگامیکه همهٔ مردم شنیدند و دانستند که تورات چه انتظاری دارد، گریستند. پس نحمیا فرماندار، عزرای کاهن و عالِم و لاویانی که تورات را به مردم توضیح میدادند به همهٔ آنان گفتند: «امروز برای خداوند، خدای شما روز مقدّسی است. پس نباید ماتم بگیرید و گریه کنید. 10اکنون به خانههایتان بروید و جشن بگیرید. غذا و شراب خود را با کسانیکه به اندازهٔ کافی ندارند قسمت کنید. امروز روز مقدّسی برای خداوند است، غمگین نباشید. شادمانی که خداوند به شما میدهد، شما را نیرومند خواهد ساخت.»
11پس لاویان میگشتند تا مردم را آرام کنند و بگویند که در چنین روزی غمگین نباشند. 12آنگاه مردم به خانههایشان رفتند و با شادمانی خوردند و نوشیدند و آنچه را که داشتند با دیگران قسمت کردند، زیرا آنچه را که برای ایشان خوانده شده بود، فهمیدند.
خواندن تورات در عید خیمهها
13روز بعد سران خاندانها با کاهنان و لاویان نزد عزرا رفتند تا تعالیم تورات را بخوانند. 14آنگاه دریافتند در تورات نوشته شده که خداوند از طریق موسی امر فرموده بود که قوم اسرائیل در عید خیمهها در چادر زندگی کنند. 15بنابراین آنان دستورهای زیر را دادند و ایشان را به اورشلیم و شهرها و روستاها فرستادند: «به تپّهها بروید و شاخههای زیتون، زیتون وحشی، آس و نخل و سایر درختان بیاورید و مطابق دستور تورات خیمهها بسازید.»
16پس مردم بیرون رفتند و شاخهها آوردند و بر بام خانههای خود، در حیاطهای خود، در حیاط معبد بزرگ و در میدان شهر در نزدیکی دروازهٔ آب و دروازهٔ افرایم برای خود چادرها ساختند. 17همهٔ کسانیکه از تبعید بازگشته بودند، چادر ساختند و در آنها زندگی کردند. از زمان یوشع پسر نون تا آن روز بنیاسرائیل چنین کاری نکرده بودند و همه بسیار شادمان بودند. 18از نخستین روز جشن تا روز پایانی، هر روز قسمتی از تورات را میخواندند. آنان هفت روز جشن گرفتند و در روز هشتم، برای مراسم پایانی، مطابق تورات گرد هم آمدند.
9
اعتراف قوم به گناهانشان
1در روز بیست و چهارم همان ماه، جمع شدند تا با روزه، اندوه خود را نسبت به گناهانشان نشان دهند. 2آنان قبلاً خود را از بیگانگان جدا کرده بودند. آنان پلاس پوشیدند و به نشانهٔ غم و اندوه خاک بر سر خود ریختند. سپس ایستادند و به گناهانی که خود و نیاکانشان مرتکب شده بودند اعتراف کردند. 3حدود سه ساعت تورات خداوند، خدایشان برای ایشان خوانده شد، سه ساعت دیگر را به اعتراف گناهان و نیایش خداوند، خدای خود پرداختند.
4یشوع، بانی، قدمیئیل، شبنیا، بنی، شربیا، بانی و کنانی بر سکوی لاویان ایستادند و با صدای بلند نزد خداوند، خدای خود دعا کردند.
5این لاویان مردم را برای نیایش فراخواندند: یشوع، قدمیئیل، بانی، حشبنیا، شربیا، هودیا، شبیا و فتحیا. آنان گفتند:
«به پا خیزید و خداوند، خدای خود را ستایش کنید،
او را همواره تا به ابد ستایش کنید،
همه نام پرشکوه او را ستایش کنید،
اگر چه ستایش هیچ انسانی بسندهٔ او نیست.»
دعای اعتراف
6آنگاه قوم اسرائیل چنین دعا کردند:
«تو ای خداوند، تنها تو خداوند هستی،
تو آفرینندهٔ آسمانها و ستارههای آن هستی.
تو آفرینندهٔ زمین و دریاها و هرچه در آنهاست هستی،
تو به همه زندگی بخشیدی.
نیروهای آسمان تو را پرستش میکنند
7تو ای خداوند، خدایی که ابرام را برگزیدی
و او را از اور کلدانیان بیرون آوردی،
تو نام او را به ابراهیم تغییر دادی،
8دریافتی که دل او نسبت به تو وفادار است.
و تو با او پیمان بستی
که سرزمین کنعانیان،
حِتّیان، اموریان، فرزیان،
و یبوسیان و جرجاشیان را
به فرزندانش بدهی و به پیمان خود وفا کردی، زیرا تو وفادار هستی.
9«تو رنج نیاکان ما را در مصر دیدی،
تو درخواست کمک ایشان را در کنار دریای سرخ شنیدی.
10تو نشانههای شگفتآوری علیه فرعون،
بزرگان و مردم سرزمین او انجام دادی،
زیرا تو میدانستی چگونه بر قوم تو ستم کردند.
در آن زمان برای خود نامی یافتی که تا امروز پایدار است.
11راهی از میان دریا برای قوم خود باز کردی،
و ایشان را به خشکی برآوردی،
و تعقیب کنندگان ایشان را در آبهای ژرف فرو بردی،
همچون سنگی در دریای خروشان.
12در روز با ابری ایشان را راهنمایی کردی،
و در شب با آتش راهشان را روشن کردی.
13در کوه سینا از آسمان به زیر آمدی.
تو با قوم خود سخن گفتی
و به ایشان قوانین نیکو و آموزشهای خوب دادی.
14تو به ایشان آموختی تا روز سبت تو را مقدّس بدارند،
و از طریق بندهات موسی قوانین خود را به ایشان دادی.
15«هنگامیکه گرسنه بودند، از آسمان به ایشان نان دادی،
و هنگامیکه تشنه بودند، از میان صخرهای به ایشان آب دادی.
تو گفتی سرزمینی را که به آنان وعده داده بودی تصرّف کنند.
16امّا نیاکان ما مغرور شدند و گردنکشی کردند،
و از فرمانهای تو پیروی نکردند.
17آنان از اطاعت امتناع ورزیدند و همهٔ کارهایی را که انجام داده بودی، فراموش کردند.
ایشان معجزاتی را که انجام دادی فراموش کردند.
در غرور خودشان رهبری برگزیدند،
تا ایشان را به بردگی در مصر بازگرداند.
امّا تو خدای بخشندهای.
تو دلسوز و مهربان و دیرخشم هستی
رحمت تو عظیم است؛ تو ایشان را ترک نکردی.
18آنان بُتی به شکل گوساله ساختند
و گفتند، این خدایی است که آنان را از مصر بیرون آورد!
ای خداوند آنان تا چه اندازه به تو اهانت کردند!
19امّا تو ایشان را در بیابان رها نکردی،
چون رحمت تو عظیم است.
تو ابر یا آتشی را که شب و روز،
راهنمای ایشان بود پس نگرفتی.
20تو روح نیک خود را برای آموزش ایشان دادی.
در گرسنگی به ایشان مَنّا دادی و در تشنگی به ایشان آب دادی.
21مدّت چهل سال در بیابان،
تو همهٔ نیازهای آنان را برآورده کردی؛
جامههای ایشان هرگز کهنه نشد،
و پاهای ایشان هرگز ورم نکرد.
22«تو اجازه دادی تا بر ملّتها و ممالک،
و سرزمینهایی که در مرز ایشان بود چیره شوند.
ایشان سرزمین حشبون را از سیحون پادشاه،
و سرزمین باشان را از عوج پادشاه گرفتند.
23تو به شمارهٔ ستارگان آسمان به ایشان فرزندان دادی،
و اجازه دادی سرزمینی را که به نیاکان ایشان وعده داده بودی،
تسخیر کنند و در آن زندگی نمایند.
24آنان سرزمین کنعان را تصرّف کردند.
تو بر مردمی که آنجا زندگی میکردند پیروز شدی.
تو به قوم خود قدرت دادی،
که مطابق میل خود با مردم و پادشاه کنعان رفتار کنند.
25قوم تو شهرهای مستحکم،
زمینهای حاصلخیز، خانههای پر از ثروت،
آب انبارها،
درختان زیتون، درختان میوه و تاکستانها را به تصرّف در آوردند.
آنان هرچه خواستند خوردند و فربه شدند،
و از چیزهای نیکویی که به ایشان دادی، لذّت بردند.
26«امّا قوم تو سرکشی کردند و از تو نافرمانی کردند،
آنان به قوانین تو پشت کردند.
انبیایی را که به ایشان هشدار دادند،
و گفتند که به سوی تو بازگردند، کشتند.
بارها به تو اهانت کردند.
27پس تو اجازه دادی که دشمنانشان بر ایشان پیروز گردند و بر آنان حکومت کنند.
در دشواریهای خود برای کمک تو را خواندند،
و تو از آسمان به ایشان پاسخ دادی.
بهخاطر لطف عظیم خود برای ایشان رهبرانی فرستادی،
تا ایشان را از دست دشمنانشان برهانند.
28هنگامیکه آرامش بازگشت، گناه ورزیدند،
و دوباره اجازه دادی تا دشمنانشان بر ایشان چیره شوند،
با این حال، زمانی که توبه کردند و از تو خواستند که ایشان را نجات دهی،
تو در آسمان شنیدی و بارها بهخاطر لطف عظیم خود، ایشان را رهانیدی.
29تو هشدار دادی تا از تعالیم تو پیروی کنند،
امّا در غرور خود قوانین تو را رد کردند،
با وجودی که پیروی از قوانین تو راه زندگی است،
سرسختی و لجاجت کردند و از پیروی تو خودداری کردند.
30سالها با صبر به آنان هشدار دادی،
انبیای خود را الهام بخشیدی تا سخن گویند،
امّا قوم تو ناشنوا بودند.
پس اجازه دادی که ملّتهای دیگر بر ایشان چیره شوند.
31امّا چون رحمت تو عظیم است،
ایشان را ترک یا نابود نکردی،
تو خدای مهربان و دلسوزی هستی.
32«ای خدا، خدای ما، تو چقدر عظیم هستی!
چقدر مهیب و چه اندازه قدرتمند!
تو با وفاداری وعدههای عهد خود را نگاه میداری.
از زمانی که امپراتور آشور ما را مورد ستم قرار داد،
تا به امروز چقدر رنج کشیدهایم!
پادشاهان ما، رهبران ما، کاهنان و انبیای ما،
نیاکان ما و تمام مردم چقدر رنج کشیدهاند.
به یادآور که ما چقدر رنج کشیدهایم!
33ما را به راستی تنبیه نمودی،
حتّی با وجود اینکه ما گناه کردهایم، تو وفادار بودهای.
34نیاکان، پادشاهان، رهبران و کاهنان ما،
از قوانین تو پیروی نکردند.
آنان به فرمانها و هشدارهای تو گوش فرا ندادند.
35با رضایت تو، پادشاهان بر قوم فرمانروایی کردند،
و در سرزمین گسترده و حاصلخیزی که تو به آنها دادی، زندگی کردند؛
امّا از گناه بازگشت نکردند و از خدمت به تو کوتاهی کردند.
36اکنون ما در سرزمینی که تو به نیاکان ما دادی،
تا از میوهها و فرآوردههای نیکویش لذّت ببرند، برده هستیم.
37فرآوردههای این سرزمین نصیب پادشاهانی است
که تو به سبب گناهان ما، بر ما مسلّط ساختی.
آنها مطابق میل خود با ما و احشام ما عمل میکنند،
و ما در محنت عمیقی به سر میبریم.»
نمایندگان مردم پیماننامه را امضا میکنند
38به سبب همهٔ این رویدادها ما پیمانی پایدار نوشتیم و رهبران و لاویان و کاهنان آن را مُهر کردند.
10
1نخستین کسانیکه پیمان نامه را امضاء کردند. فرماندار، نحمیا پسر حکلیا و صدقیا بودند. افراد ذیل نیز آن را امضاء کردند
2-8کاهنان:
سرایا، عزریا، ارمیا،
فحشور، امریا، ملکیا،
حطوش، شبنیا و ملوک،
حاریم، مریموت، عوبدیا،
دانیال، جِنتون، باروک،
مشلام، اَبیّا، میامین،
معزیا، بلجای و شمعیا
9-13لاویان:
یشوع پسر ازنیا،
یتوی پسر حیناداد،
قدمیئیل، شبنیا، هودیا،
قلیطا، فلایا، حانان،
میخا، رحوب، حشبیا،
زکور، شربیا، شبینا،
هودیا، بانی، بنینو.
14-27سران قوم:
فرعوش، فحت موآب،
عیلام، زتو، بانی،
بُنی، عزجد، بابای،
ادونیا، بغوای، عادین،
عاطیر، حزقیا، عزور،
هودیا، حاشوم، بیصای،
حاریف، عناتوت، نیبای،
مجفیعاش، مشلام، حزیر،
مشیزبئیل، صادوق، یدوع،
فلطیا، حانان، عنایا،
هوشع، حننیا، حشوب،
هلوحیش، فلحا، شوبیق،
رحوم، حشبنا، معسیا،
اخیا، حانان، عانان،
ملوک، حاریم، بعنه.
متن پیمان
28ما مردم اسرائیل، کاهنان، لاویان، نگهبانان، نوازندگان، کارگران معبد بزرگ و تمام کسانیکه با پیروی از قوانین خدا، خود را از بیگانگانی که در سرزمین ما بهسر میبردند جدا کردهاند، خود، همسران و فرزندانی که توانایی درک دارند، 29به این وسیله با رهبران خود سوگند یاد میکنیم که طبق قوانین خدا که توسط بندهاش موسی داده شده است، زندگی کنیم و هرچه خداوند، خدای ما فرمان دهد، انجام دهیم و اگر این پیمان را بشکنیم، نفرین بر ما باد.
30به بیگانگانی که در زمین ما زندگی میکنند دختر نمیدهیم و از ایشان دختر نخواهیم گرفت.
31اگر بیگانگان در روز سبت یا هر روز مقدّس غلّه یا کالای دیگر برای فروش بیاورند، از ایشان نخواهیم خرید.
هر هفت سال یکبار زمین را نخواهیم کاشت و همهٔ قرضها را خواهیم بخشید.
32هریک از ما، هر سال پنج گرم نقره برای هزینهٔ معبد بزرگ پرداخت خواهد کرد.
33ما این چیزها را برای پرستش خدا تهیّه خواهیم کرد: نان مقدّس، هدیهٔ آردی روزانه، و حیوانی برای قربانیهای سوختنی روزانه، قربانیهای مقدّس روز سبت، جشنهای ماه نو، جشنهای سالانه، هدایای مقدّس دیگر، قربانی گناه برای کفّارهٔ قوم اسرائیل و هر چیزی که در معبد بزرگ خدا به آن نیاز است.
34ما مردم، کاهنان و لاویان هر سال برای گزینش خاندانی که میباید چوب برای سوختن قربانیهای خداوند، خدایمان مطابق شریعت تهیّه کند، قرعه خواهیم انداخت.
35ما هر ساله، نوبر فرآوردههای زمین و نوبر درختان میوه را به معبد بزرگ خواهیم آورد.
36همچنین پسران نخستزادهٔ خود را نزد کاهنانی که در معبد بزرگ خدمت میکنند، خواهیم برد و مطابق شریعت به خدا تقدیم میکنیم. همچنین نخستزادهٔ گاو و گوسفند و بُز را تقدیم خواهیم کرد.
37ما خمیری را که از نوبر غلّه آماده میکنیم همراه نوبر میوههای گوناگون و نوبر شراب و روغن زیتون به نزد کاهنانی که در معبد بزرگ هستند، خواهیم برد.
ما یک دهمِ فرآوردههای زمین خود را به لاویانی که در روستاهای ما مسئول جمعآوری ده یک هستند، خواهیم داد. 38هنگام جمعآوری ده یک، کاهنانی که از نسل هارون هستند همراه لاویان خواهند بود و لاویان باید یک دهم ده یکهایی را که جمعآوری میکنند، به انبار معبد بزرگ بدهند. 39مردم اسرائیل و لاویان باید سهم هدایای غلّه، شراب و روغن زیتون را به انبارها جایی که وسایل معبد بزرگ نگهداری میشود و اتاقهایی که کاهنان، نگهبانان معبد بزرگ و سرایندگان در آن زندگی میکنند، بیاورند.
ما از خانهٔ خدای خود غافل نخواهیم شد.
11
مردمی که در اورشلیم زندگی کردند
1رهبران در شهر اورشلیم ساکن شدند و بقیّهٔ مردم قرعه انداختند که از هر ده خانواده، یکی را برای سکونت در شهر مقدّس اورشلیم برگزینند و بقیّهٔ در شهرها و روستاهای دیگر ساکن شوند. 2مردم کسانی را که برای زندگی در اورشلیم داوطلب میشدند، میستودند. 3در شهرها و روستاهای دیگر اسرائیل، کاهنان، کارگران معبد بزرگ و بازماندگان نسل خدمتکاران سلیمان در املاک و روستاهای خود زندگی میکردند.
فهرست زیر اسامی افراد مقدّم طایفهٔ یهودا میباشد که در اورشلیم زندگی میکردند.
4اعضای طایفهٔ یهودا:
عتایا پسر عُزیا پسر زکریا، زکریا پسر امریا، امریا پسر شفطیا، شفطیا پسر مهللئیل و مهللئیل از نسل فارص بود.
5معسیا پسر باروک، باروک پسر کلخوره، کلخوره پسر حزیا، حزیا پسر عدایا، عدایا پسر یویاریب، یویاریب پسر زکریا و زکریا پسر شیلونی بود.
6از نسل فارص چهارصد و شصت و هشت نفر که مردان بارزی بودند، در اورشلیم زندگی میکردند.
7از طایفهٔ بنیامین:
سلو پسر مشلام، مشلام پسر یوعید، یوعید پسر فدایا، فدایا پسر قولایا، قولایا پسر معسیا، معسیا پسر ایتیئیل، ایتیئیل پسر اشعیا بود.
8جبای و سلای از اقوام نزدیک سلو بودند.
کلاً نهصد و بیست و هشت نفر از طایفهٔ بنیامین در اورشلیم زندگی میکردند.
9یوئیل پسر زکری سرپرست، یهودا پسر هسنواه مقام دوم رهبری شهر را داشت.
10کاهنان:
یدعیا پسر یویاریب، یاکین.
11سرایا، سرایا پسر حلقیا، حلقیا پسر مشلام، مشلام پسر صادوق، صادوق پسر مرایوت و مرایوت پسر اخیطوب کاهن اعظم بود. 12روی هم رفته هشتصد و بیست و دو نفر از این خاندان در معبد بزرگ خدمت میکردند.
عدایا، عدایا پسر یروحام، یروحام پسر فللیا، فللیا پسر امصی، امصی پسر زکریا، زکریا پسر فشحور و فشحور پسر ملکیا بود. 13افراد این خاندان دویست و چهل و دو نفر بودند و از سران خاندانها محسوب میشدند.
عمشیسای پسر عزرئیل، عزرئیل پسر اخزای، اخزای پسر مشلیموت، مشلیموت پسر امیر بود.
14اعضای این خاندان صد و بیست و هشت نفر از جنگجویان برجسته بودند. افسر برجستهٔ ایشان زبدیئیل پسر هجدولیم بود.
15لاویان:
شمعیا، شمعیا پسر حشوب، حشوب پسر عزریقام، عزریقام پسر حشبیا، حشبیا پسر بونی بود.
16شبتای و یوزاباد، از رهبران لاویان و مسئول انجام کارهای خارج از معبد بزرگ بودند.
17متنیا پسر میکا، میکا پسر زبدی و زبدی پسر آساف بود. او سرایندگان معبد بزرگ را در نیایش و سپاسگزاری رهبری میکرد.
بقبقیا دستیار متنیا بود.
عبدا پسر شموع، شموع پسر جِلال و جِلال پسر یدوتون بود. 18دویست و هشتاد و چهار نفر لاوی در شهر مقدّس اورشلیم زندگی میکردند.
19نگهبانان معبد بزرگ:
عقوب، طلمون و بستگان ایشان صد و هفتاد و دو نفر بودند.
20سایر اسرائیلیها، کاهنان و لاویان در املاک نیاکان خود در شهرهای یهودا زندگی میکردند. 21کارگران معبد بزرگ در بخشی از اورشلیم که عوفل نام داشت زندگی میکردند. صیحا و جشفا سرپرستان ایشان بودند.
22سرپرست لاویانی که در اورشلیم زندگی میکردند، عزی پسر بانی، بانی پسر حشبیا، حشبیا پسر میکا و میکا از خاندان آساف بودند که مسئول موسیقی در معبد بزرگ بودند. 23جهت رهبری موسیقی معبد بزرگ توسط طایفههای مختلف، مقرّرات سلطنتی میباشد.
24فتحیا پسر مشیزبئیل، از خاندان زارح و طایفهٔ یهودا بود و نمایندهٔ مردم اسرائیل در دربار پارس بود.
مردم شهرهای دیگر
25بسیاری از مردم در شهرهای نزدیک کشتزارهایشان زندگی میکردند. افرادی که از طایفهٔ یهودا بودند در روستاهای قریتاربع، دیبون، یقبصیئیل و روستاهای نزدیک زندگی میکردند. 26آنان همچنین در شهرهای یشوع، مولاده، بیت فالط، 27حصر شوعال، بئرشبع، و روستاهای آنها، 28صقلغ، مکونه و روستاهای آنها، 29عین رِمون، صرعه، یرموت، 30زانوح، عدلام، و روستاهای آنها، لاکیش و کشتزارهای نزدیک آن، عزیقه و روستاهای آن ساکن بودند. به این ترتیب مردم یهودا در منطقهای در فاصلهٔ بئرشبع در جنوب و درّهٔ هنوم در شمال زندگی میکردند.
31مردم طایفهٔ بنیامین در این شهرها ساکن شدند: جبع، مکماش، عیا و بیتئیل و روستاهای نزدیک آنها، 32عناتوت، نوب، عنینه، 33حاصور، رامه، حتایم، 34حادید، صبوعیم، نبلاط 35لود، اونو و درّهٔ صنعتگران. 36گروهی از لاویان که در سرزمین یهودا زندگی کرده بودند، به سرزمین بنیامین فرستاده شدند تا در آنجا ساکن شوند.
12
فهرست نامهای کاهنان و لاویان
1این است اسامی کاهنان و لاویانی که همراه زروبابل پسر شئلتیئیل و یهوشع کاهن اعظم از تبعید بازگشتند:
2-7از کاهنان:
سرایا، ارمیا، عزرا، امریا، ملوک، حطوش، شکنیا، رحوم، مریموت، عدو، جنتوی، ابیا، میامین، معدیا، بلجه، شمعیا، یویاریب، یدعیا، سلو، عاموق، حلقیا و یدعیا.
این اشخاص در زمان یَهوشع از رهبران کاهنان بودند.
8لاویان:
یشوع، بنوی، قدمیئیل، شربیا، یهودا و متنیا و دیگر برادرانش مسئول خواندن سرودهای ستایشی بودند.
9بقبقیا، عُنّی و لاویان دیگر در هنگام اجرای برنامه در برابرشان میایستادند.
فرزندان یهوشع کاهن اعظم
10-11یهوشع پدر یویاقیم، یویاقیم پدر الیاشیب، الیاشیب پدر یویاداع، یویاداع پدر یوناتان و یوناتان پدر یدوع بود.
فهرست سران کاهنان و لاویان
12-21اینها سران خاندانهای کاهنان بودند که در زمان یویاقیم کاهن اعظم خدمت میکردند:
کاهن | خاندان |
---|---|
رایا | سرایا |
حننیا | ارمیا |
مشلام | عزرا |
یهوحانان | امریا |
یوناتان | ملوک |
یوسف | شبنیا |
هدنا | حاریم |
حلقای | مرایوت |
زکریا | عدو |
مشلام | جنتون |
زکری | ابیا |
... | منیامین |
لطای | موعدیا |
شموع | بلجه |
یهوناتان | شمعیا |
متنای | یویاریب |
عزی | یدعیا |
کلای | سلای |
عابر | عاموق |
حشبیا | حلقیا |
نتنئیل | یدعیا |
ثبت خانوادههای لاویان و کاهنان
22هنگامی که الیاشیب، یهویاداع، یوحانان و یدوع، کاهن اعظم بودند، نامهای رؤسای خانوادههای کاهنان و لاویان ثبت شده بود. این ثبت نام در زمان سلطنت داریوش شاهنشاه پارس، به اتمام رسید.
23ولی نامهای سران لاویان و کاهنان فقط تا زمان یوحانان پسر الیاشیب در دفاتر رسمی ثبت شده بودند.
تعیین وظایف در معبد بزرگ
24لاویان به سرپرستی حشبیا، شربیا، یشوع، بنوی، و قدمیئیل به گروههایی تقسیم شدند و مطابق دستورات داوود پادشاه، مرد خدا، دو گروه در برابر یکدیگر میایستادند و در پاسخ به یکدیگر سرودهای سپاسگزاری برای خدا میخواندند.
25نگهبانانی که از انبارهای معبد در نزدیکی دروازههای آن نگهبانی میکردند عبارت بودند از: متنیا، بقیقیا، عوبدیا، مشلام، طلمون و عقوب.
26این افراد در زمان یویاقیم پسر یهوشع، نوهٔ یهوصادوق، نحمیای فرماندار و عزرای کاهن و عالِم تورات زندگی میکردند.
نحمیا دیوار شهر را تقدیس میکند
27هنگامیکه دیوارهای شهر تقدیس شدند، لاویان از هر جایی که زندگی میکردند، فراخوانده شدند تا در سراییدن سرودهای سپاسگزاری به همراه نوای سنج و بربط و چنگ شرکت کنند. 28خانوادههای لاویانِ سراینده از محلهایی که در اطراف اورشلیم و روستاهای نطوفات ساکن شده بودند 29و بیت جلجال، جبع و عزموت گرد آمدند. 30کاهنان و لاویان مراسم پاکیزگی را برای خود و سپس برای قوم، دروازهها و دیوار شهر انجام دادند.
31من رهبران یهودا را در بالای دیوار گرد آوردم و مسئولیّت دو گروه بزرگ را به ایشان سپردم که در پیرامون شهر گام بردارند و از خدا سپاسگزاری کنند.
گروه نخست از روی دیوار به سمت راست به سوی دروازهٔ خاکروبه رفت. 32هوشعیا به دنبال سرایندگان گام برداشت و نیمی از رهبران یهودا به دنبال او رفتند. 33-35این کاهنان درحالیکه شیپور میزدند به دنبال ایشان رفتند: عزریا و عزرا و مشلام و یهودا و بنیامین و شمعیا و ارمیا و بعد از ایشان زکریا پسر یوناتان، یوناتان پسر شمعیا، شمعیا پسر متنیا، متنیا پسر میکایا، میکایا پسر زکور، زکور پسر آساف. 36از خاندان او شمعیا، عزرئیل، مِللای، جِلَلای، ماعای، نتنئیل، یهودا، و حنانی سازهایی که شبیه سازهای داوود پادشاه مَرد خدا بود، با خود حمل میکردند. عزرا عالِم تورات گروه مزبور را در راهپیمایی رهبری میکرد. 37نزدیک دروازهٔ چشمه از پلّههایی که به شهر داوود میرسید بالا رفتند، از کاخ داوود گذشتند و به طرف دیوار نزد دروازهٔ آب در سمت شرقی شهر بازگشتند.
38گروه دیگری که سپاسگزاری میکرد، از روی دیوار به سمت چپ رفت و من به همراه نیمی از مردم به دنبال ایشان رفتیم. ما از بُرج تنور و دیوار پهن گذشتیم. 39سپس از دروازهٔ افرایم، دروازهٔ یشانه، دروازهٔ ماهی و بُرج حننئیل و بُرج صد گذشتیم تا به دروازهٔ گوسفند رسیدیم. ما راهپیمایی خود را در دروازهٔ محافظین پایان دادیم.
40بنابراین دو گروهی که سرود شکرگزاری میخواند وارد معبد بزرگ شدند.
علاوه بر رهبرانی که با من بودند، 41این کاهنانی که شیپور مینواختند نیز در گروه من بودند: الیاقیم، معسیا، بنیامین، میکایا، الیوعینای، زکریا و حننیا. 42گروه سرایندگان عبارت بودند از: معسیا، شمعیا، العازار، عزی، یوحانان، ملکیا، عیلام، و عازر. ایشان به رهبری یزرحیا با تمام توانشان با صدای بلند سرود میخواندند.
43در آن روز قربانیهای بسیاری با شادی تقدیم کردند و مردم بسیار خوشحال بودند، زیرا خدا ایشان را سرشار از شادمانی کرده بود. زنان و کودکان در جشن شرکت کردند و صدای آنان از فاصلهٔ دور قابل شنیدن بود.
تدارک برای عبادت معبد بزرگ
44در آن روز مردانی گمارده شدند تا مسئول گردآوری هدایا، ده یکها و نوبر غلاّت و میوههایی که هر سال به عمل میآمد، باشند. این مردان مسئول گردآوری سهم کاهنان و لاویان از کشتزارهای نزدیک شهرهای مختلف مطابق شریعت بودند. همهٔ مردم یهودا از کاهنان و لاویان خرسند بودند. 45زیرا مراسم طهارت و دیگر مراسمی را که خدا فرمان داده بود، انجام میدادند. نوازندگان و نگهبانان معبد بزرگ نیز وظایف خود را مطابق دستوری که داوود پادشاه و پسرش سلیمان صادر کرده بودند، انجام میدادند. 46از زمان داوود پادشاه و آسافِ موسیقیدان و از زمان قدیم، موسیقیدانان سرودهای ستایشی و سپاسگزاری خدا را رهبری کردهاند. 47در زمان زروبابل و همچنین نحمیا، همهٔ مردم اسرائیل برای پشتیبانی از نوازندگان و سرایندگان معبد بزرگ و نگهبانان معبد بزرگ هدایای روزانه میدادند، مردم هدایای مقدّس را به لاویان میدادند و لاویان نیز سهم مقرّر کاهنان را میدادند.
13
جدایی از بیگانگان
1در آن روز، وقتی کتاب موسی را با صدای بلند برای مردم خواندند به قسمتی رسیدند که در آن نوشته شده بود که عمونیان و موآبیان هرگز نباید به گردهمآیی قوم خدا وارد شوند. 2زیرا ایشان به قوم اسرائیل هنگام خروج از مصر نان و آب ندادند. بلکه به بلعام پول دادند که اسرائیل را لعنت نماید، امّا خدای ما لعنت را به برکت تبدیل کرد. 3هنگامیکه قوم اسرائیل این قانون را شنیدند، همهٔ بیگانگان را جدا ساختند.
اصلاحات نحمیا
4الیاشیب کاهن که انباردار معبد بزرگ بود و از اقوام طوبیا بود، 5اتاق بزرگی را به طوبیا داده بود. این اتاق فقط برای انبار کردن هدایای غلّه، بُخور و ظروف معبد بزرگ، ده یک و شراب و روغن زیتونی بود که به عنوان سهم معیّن به لاویان، سرایندگان، نگهبانان و هدایای کاهنان داده میشد. 6در زمان آن رویداد، من در اورشلیم نبودم؛ زیرا در سال سی و دوم سلطنت اردشیر پادشاه بابل*پادشاه بابل لقبی بود که پس از فتح بابل توسط کوروش به او داده شد و به ظاهر در مورد اردشیر نیز به کار برده میشده است. نزد او رفته بودم. پس از مدّتی از شاهنشاه اجازهٔ رفتن گرفتم 7و به اورشلیم بازگشتم. آنجا با تعجّب دریافتم که الیاشیب اجازه داده بود، طوبیا از اتاقی در معبد بزرگ استفاده کند. 8بسیار خشمگین شدم و لوازم او را از اتاق بیرون ریختم. 9دستور دادم که اتاق را تطهیر کنند و ظروف معبد بزرگ و هدایای غلّه و بُخور به آن بازگردانده شود.
10همچنین دریافتم که سهم لاویان و سرایندگان به ایشان داده نشده بود. و لاویان و سرایندگانی که در معبد بزرگ خدمت میکردند به کشتزارهای خود بازگشته بودند. 11پس رهبران را سرزنش کردم زیرا اجازه داده بودند که معبد بزرگ نادیده گرفته شود. آنگاه لاویان و سرایندگان را بازآوردم و ایشان را بار دیگر بر کارهایشان گماردم. 12آنگاه دوباره تمام قوم اسرائیل آوردن ده یک غلّه، شراب و روغن زیتون را به انبارهای معبد بزرگ آغاز کردند. 13سپس مسئولیّت انبارها را به شلمیای کاهن و صادوق عالم تورات، و فدایای لاوی سپردم. حانان پسر زکور، نوهٔ متنیا را به دستیاری ایشان برگزیدم؛ زیرا ایشان درستکار به شمار میآمدند و من میدانستم که میتوانم به آن مردان در کار پخش کالا به همکارانشان اعتماد کنم.
14ای خدای من، کارهایی را که برای معبد بزرگ و نیایش در آن انجام دادهام، به یاد آور.
15در آن روزها، در یهودا بعضی را دیدم که در روز سبت انگورها را میافشردند و برخی دیگر غلّه و شراب، انگور، انجیر و کالاهای دیگر بار الاغ میکردند و به اورشلیم میبردند. من به ایشان هشدار دادم که در روز سبت هیچ کالایی نفروشند. 16گروهی از اهالی صور که در اورشلیم زندگی میکردند، ماهی و کالاهای گوناگونی به شهر میآوردند و در سبت به مردم ما میفروختند. 17رهبران یهودی را سرزنش کردم و به ایشان گفتم: «این چهکار پلیدی است که انجام میدهید و روز سبت را بیحرمت میکنید. 18آیا نیاکان شما با چنین کاری باعث نشدند که خدای ما اینهمه بلا بر ما و بر این شهر وارد بیاورد؟ و هنوز شما سبت را بیحرمت میکنید و خدا را بر اسرائیل بیشتر خشمگین میسازید.»
19بنابراین دستور دادم که دروازههای شهر از شروع سبت تا پایان آن بسته شوند. گروهی از خدمتگزاران خود را بر دروازهها گماردم تا مطمئن شوم که هیچ چیزی در روز سبت به شهر وارد نمیشود. 20بازرگانان و فروشندگان کالاهای گوناگون یکی دو بار جمعه شب را در خارج از دیوارهای شهر گذراندند. 21امّا به ایشان هشدار دادم و گفتم: «چرا شب را در پشت دیوار سپری کردید، اگر بار دیگر چنین کنید بزور متوسّل خواهم شد.» از آن پس دیگر در روز سبت نیامدند. 22به لاویان دستور دادم که خود را تطهیر سازند و به نگهبانی دروازهها بپردازند تا از نگه داشته شدن روز سبت اطمینان حاصل شود.
خدایا برای این کارها نیز مرا به یادآور و برحسب بزرگیِ محبّت پایدارت مرا ببخش.
23همچنین در آن روزها دریافتم که یهودیان با زنان اقوام اشدودی، موآبی و عمونی ازدواج کرده بودند. 24نیمی از فرزاندانشان به زبان اشدودی یا به زبانهای دیگر سخن میگفتند و زبان ما را نمیدانستند، امّا به زبانهای مردم گوناگون دیگر سخن میگفتند. 25من آن مردان را سرزنش کردم و ایشان را لعنت کردم و آنان را کتک زدم و مویهایشان را کَندم و مجبورشان کردم که به نام خداوند سوگند یاد کنند که هرگز خودشان و فرزندانشان با بیگانگان ازدواج نکنند. 26سپس گفتم: «این زنان بیگانه بودند که سلیمان پادشاه را به گناه کشیدند. او مردی بزرگتر از تمامی پادشاهان ملل دیگر بود. خدا او را دوست داشت و او را پادشاه تمام اسرائیل کرد. با این وجود او در گناه افتاد. 27آیا ما باید نمونهٔ شما را پیروی کنیم و با ازدواج با زنان بیگانه از خدای خود سرپیچی کنیم؟»
28یکی از پسران یهویاداع، پسر الیاشیب کاهن اعظم با دختر سنبلط، از شهر بیت حورون ازدواج کرده بود. بنابراین من او را مجبور کردم که اورشلیم را ترک کند.
29خدایا، به یاد آور که این مردم چگونه مقام کهانت و پیمانی را که با کاهنان و لاویان بستی، بیحرمت کردند.
30پس ایشان را از هر چیز بیگانه پاک ساختم و آییننامهای برای کاهنان و لاویان مشخص کردم به طوری که هرکس وظیفهٔ خود را بداند. 31ترتیبی دادم تا هدایای هیزم برای سوزاندن هدایا و نوبر غلاّت و میوهها در زمان مناسب آورده شود. ای خدای من تمام اینها را برای نیکویی من به یاد آور.
© 2007 United Bible Societies
فصل بعدی
كتاب مقدس مسیحیان شامل ۶۶ كتاب میباشد كه در یك جلد جمع آوری شده است و مجموعاً كتاب مقدس خوانده میشود.
كتاب مقدس دارای دو قسمت بنام عهد عتیق و عهد جدید میباشد.
برای خواندن کتاب دیگری از کتاب مقدس، یک کتاب را از لیست انتخاب کنید.