1
اولین سرشماری قوم اسرائیل
1در روز اول ماه دوم از سال دوم، بعد از آنکه قوم اسرائیل از مصر خارج شدند، در صحرای سینا، خداوند در خیمهٔ عبادت به موسی فرمود:
2«تمام قوم اسرائیل را برحسب خاندان و خانوادهشان سرشماری کن. 3تو و هارون، تمام مردان بیست ساله و بالاتر را که قادر به جنگیدن باشند، سرشماری کنید، 4و سرکردهٔ هر خاندان باید در این سرشماری کمک کند.» 5-15این است نامهای رهبران هر طایفه:
طايفه | رئیس خاندان |
---|---|
از طایفهٔ رئوبین: | الیصور، پسر شدیئور |
از طایفهٔ شمعون: | شلومیئیل، پسر صوریشدای |
از طایفهٔ یهودا: | نحشون، پسر عمیناداب؛ |
از طایفهٔ یساکار: | نتنائیل، پسر صوغر؛ |
از طایفهٔ زبولون: | الیاب، پسر حیلون؛ |
از طایفهٔ افرایم: | الیشمع، پسر عمیهود؛ |
از طایفهٔ منسی: | جملیئیل، پسر فدهصور؛ |
از طایفهٔ بنیامین: | ابیدان، پسر جدعونی؛ |
از طایفهٔ دان: | اخیعزر، پسر عمیشدای؛ |
از طایفهٔ اشیر: | فجعیئیل، پسر عکران؛ |
از طایفهٔ جاد: | الیاساف، پسر دعوئیل؛ |
از طایفهٔ نفتالی: | اخیرع، عینان؛ |
16اشخاص فوق، سرکردگان قوم اسرائیل بودند که برای اینکار انتخاب شدند.
17-19در همان روز موسی، هارون و سرکردگان طایفهها، تمام مردان بیست ساله و مسنتر را برای نامنویسی در صحرای سینا، فراخواندند و همانطور که خداوند به موسی امر فرموده بود، هرکس برحسب خاندان و خانوادهاش نامنویسی شد.
20-21نتیجهٔ نهایی سرشماری از این قرار بود:
از طایفهٔ رئوبین پسر اول یعقوب: تمام مردانی را که بیست ساله و بالاتر و آمادهٔ خدمت سربازی بودند، برحسب طایفه و خاندانشان سرشماری کرد؛
تعدادشان چهل و شش هزار و پانصد نفر بود.
22-23از طایفهٔ شمعون: تمام مردانی را که بیست ساله و بالاتر و برای خدمت سربازی آماده بودند، برحسب طایفه و خاندانشان سرشماری کرد؛
تعدادشان پنجاه و نه هزار و سیصد نفر بود.
24-25از طایفهٔ جاد: تمام مردانی را که بیست ساله و بالاتر و برای خدمت سربازی آماده بودند، برحسب طایفه و خاندانشان سرشماری کرد؛
تعدادشان چهل و پنج هزار ششصد و پنجاه نفر بود.
26-27از طایفهٔ یهودا: تمام مردانی را که بیست ساله و بالاتر و برای خدمت سربازی آماده بودند، برحسب طایفه و خاندانشان سرشماری کرد؛
تعدادشان هفتاد و چهار هزار و ششصد نفر بود.
28-29از طایفهٔ یساکار: تمام مردانی را که بیست ساله و بالاتر و برای خدمت سربازی آماده بودند، برحسب طایفه و خاندانشان سرشماری کرد؛
تعدادشان پنجاه و چهار هزار و چهارصد نفر بود.
30-31از طایفهٔ زبولون: تمام مردانی را که بیست ساله و بالاتر و برای خدمت سربازی آماده بودند، برحسب طایفه و خاندانشان سرشماری کرد؛
تعدادشان پنجاه و هفت هزار و چهارصد نفر بود.
32-33از طایفهٔ افرایم پسر یوسف: تمام مردانی را که بیست ساله و بالاتر و براى خدمت سربازی آماده بودند، برحسب طایفهٔ خاندانشان سرشماری کرد؛
تعدادشان چهل هزار و پانصد نفر بود.
34-35از منسی پسر یوسف: تمام مردانی را که بیست ساله و بالاتر و برای خدمت سربازی آماده بودند، برحسب طایفه و خاندانشان سرشماری کرد؛
تعدادشان سی و دو هزار و دویست نفر بود.
36-37از طایفهٔ بنیامین: تمام مردانی را که بیست ساله و بالاتر و برای خدمت سربازی آماده بودند، بر حسب طایفه و خاندانشان سرشماری کرد؛
تعدادشان سی و پنج هزار و چهارصد نفر بود.
38-39از طایفهٔ دان: تمام مردانی را که بیست ساله و بالاتر و برای خدمت سربازی آماده بودند، برحسب طایفه و خاندانشان سرشماری کرد؛
تعدادشان شصت و دو هزار و هفتصد نفر بود.
40-41از طایفهٔ اشیر: تمام مردانی را که بیست ساله و بالاتر و برای خدمت سربازی آماده بودند، برحسب طایفه و خاندانشان سرشماری کرد؛
تعدادشان چهل و یکهزار و پانصد نفر بود.
42-43از طایفهٔ نفتالی: تمام مردانی را که بیست ساله و بالاتر و برای خدمت سربازی آماده بودند، برحسب طایفه و خاندانشان سرشماری کرد؛
تعدادشان پنجاه و سه هزار و چهارصد نفر بود.
44این آمار کسانی است که توسط موسی، هارون و دوازده نفر از سران اسرائیل که هرکدام نماینده یک طایفهٔ بودند، سرشماری شدند.
45-46تعداد تمام کسانیکه در قوم اسرائیل بیست ساله و مسنتر و قادر به جنگیدن بودند ششصد و سه هزار و پانصد و پنجاه نفر بود.
47این سرشماری شامل طایفهٔ لاوی نبود. 48-49زیرا خداوند به موسی فرموده بود: «طایفهٔ لاوی باید از سربازی معاف باشد. 50وظایف آنها مربوط به خیمهٔ عبادت و نگهداری از وسایل و لوازم آن است و آنها باید در اطراف خیمه اردو بزنند. 51در هنگام نقل مکان لاویان باید آن را جمع کنند و آنها مسئول برپا کردن آن نیز هستند. اگر کس دیگری به آن نزدیک شود، باید او را کشت. 52هر طایفهٔ اسرائیل باید اردوگاه و پرچم جداگانهای داشته باشد. 53لاویان باید به دور خیمهٔ عبادت، اردوی خود را برپا کنند تا خشم من برمردم اسرائیل فرود نیاید و تنها لاویان باید مسئول امور خیمهٔ عبادت باشند.» 54به این ترتیب آنچه را که خداوند، توسط موسی امر فرموده بود، قوم اسرائیل بجا آورد.
2
نظم طایفهها در اردوگاه
1خداوند به موسی و هارون فرمود: 2زمانیکه قوم اردوگاه را برپا نمودند، هر شخص میبایست زیر پرچم علامت قسمت خود و پرچم طایفهٔ خویش اردو بزند. این اردوگاه باید گرداگرد خیمهٔ عبادت برپا شود.
3-9در سمت شرق:
طایفهٔ یهودا، به رهبری نحشون، پسر عمیناداب، هفتاد و چهار هزار و ششصد نفر؛
طایفهٔ یساکار، به رهبری نتنائیل، پسر صوغر، پنجاه و چهار هزار و چهارصد نفر؛
طایفهٔ زبولون، به رهبری الیاب، پسر حیلون، پنجاه و هفت هزار و چهارصد نفر؛
تعداد تمام افرادی که در بخش یهودا سکونت داشتند صد و هشتاد و شش هزار و چهارصد نفر بود. هنگامیکه قوم اسرائیل به جای دیگری میروند، این سه طایفه پیشاپیش همه حرکت خواهند کرد.
10-16در سمت جنوب:
طایفهٔ رئوبین، به رهبری الیصور، پسر شدیئور، چهل و شش هزار و پانصد نفر؛
طایفهٔ شمعون، به رهبری شلومیئیل، پسر صوریشدای، پنجاه و نه هزار و سیصد؛
طایفهٔ جاد، به رهبری الیاساف، پسر دعوئیل، چهل و پنج هزار و ششصد و پنجاه؛
تعداد تمام افرادی که در بخش رئوبین سکونت داشتند صد و پنجاه و یکهزار و چهارصد و پنجاه نفر بود. هنگام حرکت، این سه طایفه در ردیف دوم حرکت خواهند کرد.
17لاویان با خیمهٔ عبادت به دنبال آنها حرکت خواهند نمود و همهٔ طایفههای دیگر زیر پرچم مخصوص خود حرکت میکنند.
18-24در سمت غرب:
طایفهٔ افرایم، به رهبری الیشمع، پسر عمیهود، چهل هزار و پانصد نفر؛
طایفهٔ منسی، به رهبری جملیئیل، پسر فدهصور، سی و دو هزار و دویست نفر؛
طایفهٔ بنیامین، به رهبری ابیدان، پسر جدعونی، سی و پنج هزار و چهارصد نفر؛
تعداد کلّ افرادی که در بخش افرایم سکونت داشتند صد و هشت هزار و صد نفر بود. هنگام حرکت این سه طایفه در ردیف سوم حرکت خواهند کرد.
25-31در سمت شمال:
طایفهٔ دان، به رهبری اخیعزر، پسر عمیشدای، شصت و دو هزار و هفتصد نفر؛
طایفهٔ اشیر، به رهبری فجیعیئیل، پسر عکران، چهل و یکهزار و پانصد نفر؛
طایفهٔ نفتالی، به رهبری اخیرع، پسر عینان، پنجاه و سه هزار و چهارصد نفر؛
تعداد کلّ افرادی که در بخش دان سکونت داشتند صد و پنجاه و هفت هزار و ششصد نفر بود. در هنگام حرکت، این سه طایفه در آخر حرکت خواهند کرد.
32-33پس مجموع تمام سربازان اسرائیلی، به استثنای طایفهٔ لاوی که به امر خداوند سرشماری نشدند، ششصد و سه هزار و پانصد و پنجاه نفر بود.
34مردم اسرائیل طبق فرامین خداوند به موسی رفتار کردند، هر خاندان زیر پرچم مخصوص خود اردو میزد و حرکت میکرد.
3
پسران هارون
1این است خانوادهٔ هارون و موسی، در زمانیکه خداوند در کوه سینا با موسی صحبت کرد. 2هارون دارای چهار پسر به نامهای ناداب (پسر اول)، ابیهو، العازار و ایتامار بود. 3این چهار نفر برای خدمت کهانت انتخاب و تقدیس شدند. 4امّا ناداب و ابیهو بهخاطر اینکه در بیابان سینا آتش غیر مجاز به حضور خداوند تقدیم کردند، کشته شدند و فرزندی از آنها باقی نماند. پس تنها العازار و ایتامار در دوران حیات پدر خود به او کمک میکردند.
انتخاب لاویان برای کمک کاهنان
5خداوند به موسی فرمود: 6«طایفهٔ لاوی را فرا بخوان و آنها را به عنوان دستیاران هارون برگزین. 7آنها بایستی کارهای لازم برای خیمهٔ حضور من، وظایف کاهنان و نیز تمام قوم را انجام دهند. 8آنها باید مسئولیّت تمام لوازم خیمه و نیز انجام وظایف بقیّهٔ بنیاسرائیل را به عهده بگیرند. 9تنها مسئولیّتی که لاویان دارند این است که هارون و پسران او را خدمت نمایند. 10تنها هارون و پسرانش را به وظیفهٔ کهانت بگمار و اگر کس دیگری چنین کند باید کشته شود.»
11خداوند به موسی فرمود: 12«من لاویان را به جای تمام نخستزادگان قوم اسرائیل برای خود انتخاب کردهام و آنها متعلّق به من هستند. 13تمام نخستزادگان از آن من هستند، هنگامیکه من تمام نخستزادگان را در مصر نابود کردم، نخستزادگان اسرائیل را چه انسان و چه حیوان برای خود تقدیس کردم، آنها به من تعلّق خواهند داشت، من خداوند هستم.»
سرشماری لاویان
14بار دیگر خداوند در بیابان سینا به موسی فرمود: 15«لاویان را برحسب طایفه و خاندانشان بشمار و پسران آنها را از یک ماهه و بالاتر سرشماری کن.» 16موسی طبق دستور خداوند، آنها را سرشماری کرد. 17نامهای پسران طایفهٔ لاوی از این قرار میباشند: جرشون، قهات و مراری. 18پسران خاندان جرشون: لبنی و شمعی. 19پسران خاندان قهات: عمرام، یصهار، حبرون و عُزیئیل. 20پسران خاندان مراری: محلی و موشی.
21خاندان جرشون جدّ فامیلهایی لبنی و شمعی بود. 22تعداد مردان آنها، از یک ماهه و بالاتر، به هفت هزار و پانصد نفر میرسید. 23اردوگاه آنها در سمت غربی خیمهٔ عبادت بود. 24سرکردهٔ خاندان جرشونیان، الیاساف پسر لایل بود. 25وظیفهٔ آنها مراقبت از خیمهٔ عبادت، پوششها، پردهٔ دروازهٔ دخول خیمه، 26پردههای دیوارهای اطراف خیمه و قربانگاه، پرده در ورودی حیاط و طنابها و خدمات مربوط به آنها بود.
27قهات جدّ خاندانهای عمرام، یصهار، حبرون و عُزیئیل بود. 28تعداد مردان آنها، از یک ماهه و بالاتر، هشتهزار و ششصد بالغ بود. 29اردوگاه آنها در سمت جنوبی خیمهٔ عبادت، 30و رهبر خاندان الیصافان، پسر عُزیئیل بود. 31وظیفهٔ ایشان مراقبت از صندوق پیمان خداوند، میز نان مقدّس، چراغدانها، قربانگاه، ظروفی که کاهنان در مکان مقدّس از آنها استفاده میکردند، پردهٔ بین مقدّسترین مکان و کارهای مربوط به آنها بود.
32العازار، پسر هارون، رئیس رهبران لاویان بود و بر امور مستخدمان مکان مقدّس نظارت میکرد.
33مراری جدّ خاندانهای مَحلْی و موشی بود. 34تعداد مردان ایشان، از یک ماهه و بالاتر، به شش هزار و دویست نفر میرسید. 35سرکردهٔ این دو خاندان صوریئیل، پسر ابیحایل بود. موضع اردوگاه آنها در سمت شمال خیمهٔ عبادت بود. 36آنها مسئولیّت چهار چوب خیمهٔ عبادت، پشتبندها، ستونها، پایههای ستونها و دیگر اجزا و امور مربوطهٔ آنها را به عهده داشتند. 37آنها همچنین از ستونهای اطراف حیاط و پایهها و میخها و طنابهای خیمه مراقبت میکردند.
38موسی، هارون و پسرانش میبایست در جلوی خیمهٔ عبادت، یعنی در سمت شرق آن اردو برپا کنند. آنها برای مردم اسرائیل مراسم مذهبی را در مکان مقدّس انجام میدادند. به غیراز آنها، اگر هر کسی دیگر به داخل جایگاه مقدّس قدم میگذاشت، سزایش مرگ بود. 39مجموع کلّ مردان یک ماهه و بالاتر لاوی، که موسی و هارون برحسب خاندانها، مطابق دستور خداوند سرشماری کردند، بیست و دو هزار نفر بود.
لاویان جانشین نخستزادگان پسر میشوند
40خداوند به موسی فرمود: «همهٔ پسران ارشد قوم اسرائیل به من تعلّق دارند. پس آنها را از یک ماه و بالاتر سرشماری و نامهای آنها را ثبت کن. 41شما باید لاویان را به جای نخستزادگان اسرائیل و نخستزادگان دامهای ایشان را به جای نخستزادگان دامهای اسرائیل برای من بپذیرید، من خداوند هستم.» 42بنابراین موسی طبق امر خداوند پسران اول قوم اسرائیل را شمرد 43تعداد آنها از یک ماهه و بالاتر بیست و دو هزار و دویست و هفتاد و سه نفر بود.
44خداوند به موسی فرمود: 45«حالا لاویان را به جای پسران اول اسرائیل و حیواناتشان را به جای نخستزادگان حیوانات برای من وقف کن. 46چون تعداد نخستزادگان قوم اسرائیل دویست و هفتاد و سه نفر بیشتر از تعداد لاویان است، تو باید آن تعداد را بازخرید کنی. 47برای هر نفر آن پنج تکه نقره بگیر 48و به هارون و پسرانش بپرداز.» 49-51موسی خداوند را اطاعت کرد و مبلغ بازخرید دویست و هفتاد و سه نفر را، که عبارت از یکهزار و سیصد و شصت و پنج تکه نقره بود، به هارون و پسرانش پرداخت.
4
وظایف مردان خاندان قهات
1خداوند به موسی و هارون فرمود: 2«از طایفهٔ لاویان، خاندان قهات را با فامیلهایشان سرشماری کن. 3مردان سی ساله تا پنجاه سالهای که میتوانند در خیمهٔ اجتماع خدمت کنند. 4خدمات آنها مربوط به امور بسیار مقدّس است.»
5خداوند به موسی چنین امر فرمود: هنگام کوچ اردو، هارون و پسرانش باید وارد خیمهٔ عبادت شوند. پرده را پایین بیاورند و صندوق پیمان را با آن بپوشانند. 6بالای پرده، پوست بُز را بیندازند و سپس آن را با پارچهٔ ارغوانی، بپوشانند و میلههای حامل صندوق را در حلقههای آن قرار دهند.
7بعد روی میزی را که نان مقدّس روی آن گذاشته میشود، با پارچهٔ ارغوانی بپوشانند و بشقابها، قاشقها، کاسهها، پیالهها و نان مقدّس را، بر آن قرار دهند. 8آنگاه پارچهٔ قرمزی را، بر روی آنها بیندازند و روی پارچهٔ قرمز را، با پوست بُز بپوشانند و میلههای حامل میز را، در حلقهها قرار دهند.
9سپس چراغدانها، چراغها، آتشگیرها، انبرها، سینیها و ظرفهای روغن زیتون را با پارچههای ارغوانی، بپوشانند. 10همهٔ این وسایل را در پوست بُز بپیچند و بالای چهارچوب حامل بگذارند.
11بعد پارچهٔ ارغوانی را، بر روی قربانگاه طلایی بیندازند و آن را با پوست بُز بپوشانند و میلههای حامل را در حلقههای قربانگاه قرار دهند. 12تمام وسایل و لوازم دیگر مکان مقدّس را در پارچهٔ ارغوانی بپیچند و آن را با پوست بُز بپوشانند و روی چهارچوب حامل بگذارند. 13بعد خاکستر قربانگاه را خالی کنند و بر روی قربانگاه پارچهٔ ارغوانی بیندازند. 14آنگاه همهٔ وسایل قربانگاه را از قبیل منقلها، چنگکها، خاکاندازها، کاسهها و ظروف دیگر را، بر روی پارچه قرار دهند و آنها را با پوست بُز بپوشانند و میلههای حامل را در جاهایشان قرار دهند. 15هنگامیکه هارون و پسرانش، خیمهٔ عبادت و وسایل آن را جمع کردند و اردو آماده حرکت شد، خاندان قهاتیان باید برای بردن آنها بیایند، ولی حق ندارند که به آن چیزهای مقدّس دست بزنند، مبادا کشته شوند.
این بود وظایف خاندان قهات در مورد حمل لوازم خیمهٔ عبادت.
16العازار، پسر هارون باید مسئول نظارت بر خیمهٔ عبادت و تهیّهٔ روغن برای چراغها، بُخور خوشبو، هدیهٔ آردی، روغن مسح و وسایل خیمه باشد.
17خداوند به موسی و هارون فرمود: 18«شما نباید بگذارید که خاندان قهات با دست زدن به اشیای مقدّس از بین بروند. 19برای جلوگیری از آن، هارون و پسرانش باید با آنها وارد خیمهٔ عبادت شوند و وظیفهٔ هرکدامشان را تعیین کنند. 20امّا اگر آنها، حتّی برای یک لحظه هم به داخل خیمه بروند و به چیزهای مقدّس نگاه کنند، خواهند مرد.»
وظایف مردان خاندان جرشون
21-23خداوند به موسی فرمود: «تمام مردان سی ساله تا پنجاه سالهٔ خاندان جرشون از طایفهٔ لاوی را که بتوانند در خیمهٔ عبادت خدمت کنند، سرشماری کن. 24آنها را به این وظایف بگمار: 25حمل خیمه، پوششهای داخلی و خارجی آن، پوشش پوست بُز، پردهٔ در ورودی، 26حمل پردهها و طنابهای دیوار حیاط و پردهٔ در ورودی حیاطی که در اطراف قربانگاه و خیمهٔ عبادت است و دیگر وسایل مربوط به خیمه. 27وظایف مردان خاندان جرشون زیر نظر هارون و پسرانش تعیین و انجام خواهد شد. 28ایتامار، پسر هارون، باید بر وظایف خاندان جرشونیان نظارت نماید.»
وظایف مردان خاندان مراری
29-30خداوند به موسی فرمود: «تمام مردان سی ساله تا پنجاه سالهٔ خاندان مراری را که بتوانند در خیمهٔ عبادت خدمت کنند، سرشماری کن. 31آنها مسئول حمل و نقل چهارچوب، میلهها، ستونها و پایهها، 32ستونهای اطراف حیاط و پایههای آنها، میخها، طنابها و دیگر اجزای خیمه میباشند. 33این بود وظیفهٔ مردان خاندان مراری که آنها هم باید تحت نظر ایتامار، پسر هارون خدمت کنند.»
سرشماری لاویان
34پس موسی و هارون، با کمک رهبران قوم اسرائیل، مردان خاندان قهات را سرشماری کردند. 35-36تعداد مردان سی ساله تا پنجاه ساله که میتوانستند در خیمهٔ عبادت خدمت کنند، دو هزار و هفتصد و پنجاه نفر بود. 37این سرشماری طبق امر خداوند به موسی انجام شد. 38-41تعداد مردان سی ساله تا پنجاه سالهٔ خاندان جرشون، دو هزار و ششصد و سی نفر 42-45و مردان خاندان مراری، سه هزار و دویست نفر بود.
46-48به این ترتیب، موسی و هارون به اتّفاق رهبران قوم اسرائیل، مردان سه خاندان طایفهٔ لاوی را سرشماری کردند و مجموع مردان سی ساله تا پنجاه ساله که شایستگی کار در خیمهٔ عبادت را داشتند، هشت هزار و پانصد و هشتاد نفر بود.
49این سرشماری مطابق دستور خداوند به موسی انجام شد.
5
پاکسازی اردوگاه
1-3خداوند به موسی فرمود: «به قوم اسرائیل بگو که همهٔ کسانی را که بیماری پوستی دارند، اشخاصی که بدنشان مایع ترشح میکند و آنهایی که در اثر تماس با جنازهای ناپاک شدهاند، خواه مرد باشند خواه زن، باید از اردوگاه خارج کنند تا آنجا را که من با آنها در آن ساکنم، ناپاک نسازند.» 4مردم اسرائیل طبق دستور خداوند عمل کردند و آنها را از اردوگاه خارج کردند.
جبران خسارت
5خداوند به موسی گفت: 6«به قوم اسرائیل بگو که هرگاه مرد یا زنی در برابر من مرتکب خطایی شود و به کسی خسارت برساند، 7باید به گناه خود اعتراف کند و خسارت کامل به اضافه بیست درصد به آنها بپردازد. 8امّا اگر شخص خسارت دیده بمیرد و اقوام نزدیک نداشته باشد تا خسارت به آنها پرداخت شود، آنگاه خسارت به علاوه یک قوچ برای خداوند به کاهن داده میشود. 9همچنین وقتی قوم اسرائیل هر هدیهٔ مخصوصی را که برای خداوند میآورند، باید به کاهن بدهند و کاهن آن را برای خود نگاه دارد. 10همهٔ چیزهاییکه وقف خداوند میشوند به کاهن تعلّق میگیرد.»
زنانی که مورد سوء ظن شوهر خود قرار میگیرند
11-14خداوند به موسی امر فرمود تا به قوم اسرائیل بگوید: اگر مردی گمان کند که زنش به او خیانت کرده و با مرد دیگری همبستر شده است، امّا شاهدی نداشته باشد، 15آن مرد باید زن خود را با یک کیلو آرد جو که با روغن زیتون یا کُندُر مخلوط نشده باشد نزد کاهن ببرد، چون این هدیه، هدیهٔ بدگمانی است و برای روشن کردن حقیقت تقدیم میشود.
16کاهن آن زن را به حضور خداوند بیاورد 17آنگاه کمی آب مقدّس را در یک کاسهٔ سفالی بریزد و با قدری از خاک زمین عبادتگاه مخلوط کند. 18سپس موی بافته آن زن را باز کند و هدیهٔ بدگمانی را در دستهای او بگذارد و کاهن با کاسهٔ آب تلخ لعنت، که در دست خود دارد در پیش روی زن بایستد. 19آن وقت کاهن از آن زن بخواهد که به بیگناهی خود قسم بخورد و به او بگوید: «اگر با مرد دیگری همبستر نشده باشی، این آب تلخ لعنت به تو آسیبی نمیرساند. 20امّا هرگاه مرتکب زنا شده باشی، 21-22خداوند در بین قومت به لعنت خود گرفتارت کند و این آب در شکمت داخل شده، آن را متورّم سازد و تو را نازا کند.» و زن بگوید: «آمین! آمین!»
23«سپس کاهن این لعنتها را در یک طومار بنویسد و آنها را در آب تلخ بشوید. 24قبل از آن که آب تلخ را به زن بنوشاند که ممکن است باعث درد شدیدی در او گردد، 25کاهن هدیهٔ بدگمانی را از دست زن بگیرد و آن را در حضور خداوند تکان بدهد و بعد بالای قربانگاه بگذارد. 26آنگاه یک مشت آن را در بالای قربانگاه بسوزاند و بعد از زن بخواهد که آب را بنوشد. 27اگر آن زن به شوهر خود خیانت کرده باشد، این آب در او اثر کرده باعث درد شدیدی میشود، شکمش را متورم میسازد و نازا میشود. در بین قوم خود ملعون میگردد. 28امّا اگر بیگناه باشد، صدمهای نمیبیند و میتواند صاحب فرزند شود.»
29-30این است قانون بدگمانی دربارهٔ زنی که شوهرش به او بدگمان شده باشد و در آن صورت شوهرش او را به حضور خداوند بیاورد تا کاهن مراسم لازم را بجا آورد. 31اگر زن گناهکار باشد، سزای گناه خود را میبیند، امّا مرد در این مورد بیتقصیر است.
6
مقرّرات نذر
1-2خداوند به موسی فرمود این دستورها را به قوم اسرائیل بدهد: هر مرد یا زنی که نذر مخصوصی کند و خود را وقف خدمت به خداوند نماید، 3-4تا هنگامیکه خود را وقف خداوند کرده است، نباید مشروبات الکلی، شراب، سرکه و آب انگور بنوشد و نباید انگور، کشمش و هر چیزی که از تاک به دست آمده باشد، حتّی دانه و پوست آن را بخورد.
5مدّت زمانی که خود را وقف خداوند نموده، نباید موی سرش را بتراشد، او مقدّس است و باید بگذارد موی سرش بلند شود. 6-7در مدّتی که خود را وقف خداوند کرده است، نباید به جنازهای نزدیک شود و خود را ناپاک سازد، حتّی اگر جنازهٔ پدر، مادر، برادر و یا خواهرش باشد، 8زیرا در تمام آن مدّت وقف خداوند میباشد.
9هرگاه کسی به طور ناگهانی در کنار او بمیرد، ناپاک میشود و باید پس از هفت روز موی سر خود را بتراشد تا از نجاست پاک شود. 10در روز هشتم دو قمری یا دو جوجه کبوتر را به در ورودی خیمهٔ عبادت بیاورد و به کاهن بدهد. 11کاهن یکی را به عنوان قربانی گناه و دیگری برای قربانی سوختنی تقدیم کند و گناه او را بهخاطر نزدیکیاش به جنازه، کفّاره نماید. در همان روز او باید موهای خود را دوباره تقدیس کند. 12در همان روز دوباره خود را وقف خداوند کند و روزهای پیش از ناپاکیاش را حساب نکند، زیرا تقدیس موهایش از بین رفته است. او باید یک برّه به عنوان قربانی جبران خطا تقدیم نماید.
13وقتی دورهٔ نذر خود را به پایان رسانید، باید به دَم دروازهٔ خیمهٔ عبادت برود 14و یک برّهٔ نر یک ساله و بیعیب را، برای قربانی سوختنی، یک برّهٔ مادهٔ یک ساله و بیعیب را، برای قربانی گناه و همچنین یک قوچ بیعیب را، به عنوان قربانی سلامتی، 15با یک سبد نان فطیر، که از آرد مرغوب، مخلوط با روغن زیتون تهیّه شده باشد و قرصهای روغنی و هدیهٔ آردی و نوشیدنی بیاورد.
16کاهن این قربانی و هدایا را از او بگیرد و به حضور خداوند به عنوان قربانی گناه و قربانی سوختنی تقدیم کند. 17قوچ را با یک سبد نان فطیر و هدیهٔ آردی و نوشیدنی برای قربانی سلامتی تقدیم نماید. 18بعد، شخصی که خود را وقف خداوند کرده است، موی سر خود را جلوی در خیمهٔ عبادت بتراشد و در آتش قربانگاه سلامتی بیندازد.
19سپس کاهن، شانهٔ پُخته قوچ را با یک نان فطیر و یک قرص نان روغنی، در دست او بگذارد. 20پس از آن کاهن همهٔ آنها را بگیرد و به عنوان هدیهٔ مخصوص در حضور خداوند تکان بدهد. اینها و همچنین سینه و ران قوچ، سهم مقدّس کاهن است. آنگاه شخصی که خود را وقف خداوند کرده است، میتواند شراب بنوشد.
21این مقرّرات مربوط به کسی است که نذر میکند و خود را وقف خداوند میکند و همچنین مربوط به قربانیهایی است که در پایان دوران نذر خود باید تقدیم کند. علاوه بر اینها، او باید نذرهای دیگری را که در شروع دوران وقف به گردن گرفته است، ادا نماید.
برکت کاهنانه
22خداوند به موسی فرمود: 23به هارون و پسران او بگو که قوم اسرائیل را با این عبارات برکت بدهند:
24خداوند شما را برکت بدهد و در پناه خود نگه دارد.
25خداوند نور چهرهٔ خود را بر شما بتاباند و شما را از فیض و رحمت خود برخوردار گرداند.
26خداوند به شما بنگرد و به شما صلح و آرامش عطا فرماید.
27خداوند گفت: «هرگاه هارون و پسرانش به نام من، برای ایشان برکت بخواهند، من به آنها برکت خواهم داد.»
7
هدایای رهبران
1موسی در روزی که برپا کردن خیمهٔ عبادت را به پایان رساند، تمام وسایل و لوازم آن و قربانگاه را تدهین و تخصیص نمود. 2رهبران طایفههای اسرائیل، یعنی مو سفیدان طایفههایی که مسئول سرشماری بودند، 3هدایای خود را که عبارت بودند: از شش گاری سر پوشیده، هر گاری از طرف دو رهبر و دوازده گاو، برای هر نفر یک گاو در برابر خیمهٔ عبادت، به حضور خداوند تقدیم کردند. 4-5خداوند به موسی فرمود: «هدایای ایشان را قبول کن و آنها را به لاویان بده تا برای وظایف خود از آنها استفاده کنند.» 6پس موسی گاریها و گاوها را برای لاویان برد. 7دو گاری و چهار گاو را، به خانوادهٔ جرشون داد. 8چهار گاری و هشت گاو را، در اختیار خانوادهٔ مراری که زیر نظر ایتامار، پسر هارون خدمت میکردند، گذاشت. 9امّا به خانوادهٔ قهات، گاری یا گاوی داده نشد، زیرا آنها مسئول مراقبت اشیای مقدّس بودند و آنها را بر دوش خود حمل میکردند.
10در همان روز، رهبران قوم هدایایی هم برای تقدیس قربانگاه آوردند. وقتیکه میخواستند هدایا را در جلوی قربانگاه تقدیم کنند، 11خداوند به موسی فرمود: «هر روز یکی از رهبران، هدیهٔ خود را برای تقدیس قربانگاه تقدیم کند.»
12-47رهبران هدایای خود را به ترتیب زیر تقدیم کردند.
روز اول، نحشون، پسر عمیناداب، از طایفهٔ یهودا،
روز دوم، نتنائیل، پسر صوغر، از طایفهٔ یساکار،
روز سوم الیاب، پسر حیلون، از طایفهٔ زبولون،
روز چهارم، الیصور، پسر شدیئور، از طایفهٔ رئوبین،
روز پنجم، شلومیئیل، پسر صوریشدای، از طایفهٔ شمعون،
روز ششم، الیاساف، پسر دعوئیل، از طایفهٔ جاد،
روز هفتم، الیشمع، پسر عمیهود، از طایفهٔ افرایم،
روز هشتم، جملیئیل، پسر فدهصور، از طایفهٔ منسی،
روز نهم، ابیدان، پسر جدعونی، از طایفهٔ بنیامین،
روز دهم، اخیعزر، پسر عمیشدای، از طایفهٔ دان،
روز یازدهم، فجعیئیل، پسر عکران، از طایفهٔ اشیر،
روز دوازدهم، اخیرع، پسر عینان، از طایفهٔ نفتالی.
هدایای همهٔ رهبران، کاملاً شبیه یکدیگر و عبارت بودند از: یک سینی نقره به وزن یک و نیم کیلوگرم، یک کاسهٔ نقرهای به وزن هشتصد گرم، هر دو ظرف پُر از آرد مرغوب مخلوط با روغن برای هدیهٔ آردی بودند. یک ظرف طلایی به وزن صد و ده گرم پُر از بُخور خوشبو، یک گاونر جوان، یک قوچ و یک برّهٔ نر یک ساله، برای قربانی سوختنی، یک بُز نر برای قربانی گناه، دو گاو نر، پنج قوچ، پنج بُز نر و پنج برّهٔ نر یک ساله، برای قربانی سلامتی.
48-88مجموع هدایای دوازده رهبر برای تقدیس قربانگاه، به قرار زیر بودند:
دوازده عدد سینی نقرهای، هر کدام به وزن یک و نیم کیلوگرم،
دوازده عدد کاسهٔ نقرهای، هر کدام به وزن هشتصد گرم. وزن تمام ظروف نقرهای در حدود بیست و هفت کیلو و ششصد گرم بود.
دوازده عدد ظرف طلایی، هرکدام به وزن صد و ده گرم، وزن کلّ آنها یک کیلو و سیصد و بیست گرم،
دوازده گاو نر، دوازده قوچ، دوازده بُز نر یک ساله (با هدایای آردی آنها) برای قربانی سوختنی، دوازده بُز نر برای قربانی گناه، بیست و چهار گاو نر جوان، شصت قوچ، شصت بُز نر و شصت برّهٔ نر یک ساله، برای قربانی سلامتی.
89وقتیکه موسی به خیمهٔ عبادت داخل شد تا با خداوند صحبت کند، از بالای تخت رحمت که بر صندوق پیمان قرار داشت، یعنی از بین دو مجسمهٔ فرشته، آواز خداوند را شنید که با او حرف میزد.
8
چگونگی نصب چراغها
1-2خداوند به موسی فرمود: «به هارون بگو که چراغها را در چراغدانها طوری قرار دهد که نور هر هفت چراغ در جلوی چراغدانها بتابد.» 3هارون امر خداوند را بجا آورد و چراغها را طوری قرار داد که جلوی چراغدانها را روشن کند. 4چراغدانها، از سر تا پایه، از طلا و مطابق همان نقشهای که خداوند به موسی نشان داده بود، ساخته شده بودند.
تطهیر و وقف لاویان
5-6سپس خداوند به موسی فرمود: «لاویان را از سایر قوم اسرائیل جدا کن، و آنها را به این ترتیب تطهیر نما: 7آب طهارت را بر آنها بپاش. بعد به آنها بگو که تمام موهای بدن خود را بتراشند، لباسهای خود را بشویند و غسل کنند. 8بعد آنها یک گاو جوان را با هدیهٔ آردی، که از آرد مرغوب و با روغن تهیّه شده باشد و یک گاو جوان دیگر، برای قربانی گناه بیاورند. 9آنگاه همهٔ لاویان را به حضور مردم در جلوی خیمهٔ عبادت بیاور، و تمام جماعت قوم اسرائیل را جمع کن. 10مردم اسرائیل بر سر لاویان دست بگذارند. 11هارون آنها را به عوض تمام قوم اسرائیل به عنوان هدیهٔ مخصوص، وقف خداوند کند و لاویان به جای آنها برای خداوند خدمت نمایند. 12سپس لاویان دست خود را بر سر گاوها بگذارند و به حضور خداوند تقدیم کنند تا یکی برای قربانی گناه و دیگری برای سوختنی برای تطهیر لاویان، کفّاره شود.
13«آنگاه لاویان به عنوان هدیهٔ مخصوص به خداوند تقدیم شوند و هارون و پسرانش وظایف آنها را تعیین کنند. 14به این ترتیب، لاویان را از سایر قوم جدا کن. آنها به من تعلّق دارند. 15پس از آن که آنها را تطهیر و وقف من کردی، برای خدمت در خیمهٔ عبادت آماده شوند. 16آنها از بین تمام طایفههای اسرائیل به من تعلّق دارند، و من آنها را به عوض پسران اول قوم اسرائیل برای خود اختیار کردهام. 17زیرا همهٔ نخستزادگان در قوم اسرائیل، خواه انسان باشند، خواه حیوان، از آن من هستند؛ همان روزی که پسران اول مصریان را کشتم اینها را برای خود برگزیدم. 18بلی، من لاویان را به عوض تمام پسران قوم اسرائیل برای خود گرفتم. 19من لاویان را به عنوان یک هدیه به هارون و پسرانش بخشیدهام تا در خیمهٔ عبادت به عوض قوم اسرائیل خدمت کنند و از قوم اسرائیل محافظت نمایند که اگر به مکان مقدّس نزدیک شوند، آسیبی به ایشان نرسد.»
20موسی، هارون و همهٔ مردم اسرائیل تمام دستوراتی را که خداوند برای تقدیس لاویان به موسی داده بود، به دقّت انجام دادند.
21لاویان خود را تطهیر کردند، لباسهای خود را شستند و هارون آنها را به عنوان هدیهٔ مخصوص به خداوند وقف نمود. او همچنان برای تطهیر ایشان، مراسم کفّاره انجام میداد. 22بعد از آن لاویان، همانطور که خداوند به موسی امر فرموده بود، به خیمهٔ عبادت رفتند و زیر نظر هارون و پسرانش به انجام وظایف خود پرداختند.
23-24خداوند به موسی فرمود: «لاویان باید خدمت خود را در خیمهٔ عبادت، از سن بیست و پنج سالگی یا بالاتر آغاز کنند، 25و در سن پنجاه سالگی بازنشسته شوند. 26بعد از آن، میتوانند لاویان دیگر را در انجام خدمتشان کمک کنند، امّا خودشان نباید مستقیماً در امور عبادتگاه دخالت نمایند. به این ترتیب، وظایف لاویان را برای ایشان تعیین کن.»
9
دومین فصح
1در ماه اول سال دوم، پس از آن که قوم اسرائیل سرزمین مصر را ترک کرد، خداوند در صحرای سینا به موسی فرمود: 2-3«قوم اسرائیل هنگام غروب روز چهاردهم این ماه مراسم عید فصح را برگزار کنند. برای برگزاری این مراسم، از دستوراتی که من دادهام پیروی نمایید.» 4پس موسی به مردم اسرائیل گفت مراسم عید فصح را بجا آورند. 5در غروب روز چهاردهم ماه اول سال دوم، مراسم عید را طبق دستورات خداوند در صحرای سینا بجا آوردند.
6ولی عدّهای از مردان در اردوی اسرائیل، به علّت تماس با جسد مرده ناپاک شده، نتوانستند در مراسم شرکت کنند. آنها نزد موسی و هارون رفته 7گفتند: «ما در اثر تماس با جنازه، ناپاک شدهایم. چرا ما نباید مثل سایر مردم در این عید، قربانیهای خود را به خداوند تقدیم کنیم؟»
8موسی به آنها گفت: «صبر کنید تا من در این مورد از خداوند دستورالعمل بگیرم.»
9-10خداوند به موسی فرمود: «اگر یکی از شما و یا فرزندان شما در اثر تماس با جسد مرده ناپاک شود، یا در سفر باشد و نتواند در مراسم عید شركت نماید، بازهم میتواند عید فصح را بجا آورد. 11یک ماه بعد از عید، یعنی در عصر ماه دوم میتواند عید را با خوردن برّه، نان بدون خمیرمایه و سبزیهای تلخ بجا آورد. 12او نباید چیزی را باقی بگذارد، یا استخوانی از آن را بشکند و باید از تمام دستوراتی که در این مورد دادهام پیروی کند. 13امّا کسیکه ناپاک و یا مسافر نباشد و از انجام مراسم عید فصح خودداری کند، باید از بین قوم طرد شود، زیرا در وقت معیّن قربانی خود را به خداوند تقدیم نکرده است. آن شخص گناهکار شمرده میشود.
14«اگر یک نفر بیگانه در بین شما سکونت دارد، او هم میتواند مراسم عید فصح را با پیروی از مقرّرات آن برای خداوند، بجا آورد. پیروی از این مقرّرات هم برای بیگانگان و هم برای قوم اسرائیل واجب است.»
ابر راهنما
(خروج 40:34-38)
15در روزی که خیمهٔ عبادت را برپا کردند، ابری خیمه را پوشاند. در شام همان روز، آن ابر به شکل آتش درآمد و تا صبح بالای خیمه باقی ماند. 16به همین ترتیب، ابر همیشه در روز خیمه را میپوشاند و هنگام شب به شکل آتش در میآمد. 17هرگاه ابر از بالای خیمه حرکت میکرد، قوم اسرائیل هم به راه میافتادند و در هر جاییکه ابر توقّف میکرد، مردم هم در همانجا اردو میزدند. 18قوم اسرائیل به امر خداوند به سفر خود ادامه میدادند، و به امر او هم توقّف کرده، اردو میزدند. 19حتّی اگر ابر بالای خیمه، مدّت زیادی هم توقّف میکرد، قوم اسرائیل طبق دستور خداوند، در همانجا میماندند. 20بعضی اوقات ابر بالای خیمه برای چند روز توقّف میکرد، آنها هم به پیروی از حکم خداوند، در خیمههای خود باقی میماندند. و بعد هم به امر خداوند حرکت میکردند. 21گاهی ابر تا صبح توقّف میکرد و صبح روز دیگر به راه میافتاد، امّا خواه شب میبود خواه روز، وقتیکه ابر حرکت میکرد، قوم اسرائیل هم با راهنمایی ابر کوچ میکردند. 22اگر ابر دو روز، یک ماه و یا زمانی طولانی بالای خیمهٔ عبادت توقّف مینمود، مردم اسرائیل هم از جای خود حرکت نمیکردند ولی همینکه ابر به راه میافتاد، آنها هم به دنبالش به راه میافتادند. 23به این ترتیب، قوم اسرائیل به امر خداوند حرکت میکردند و به امر خداوند خیمههای خود را برمیافراشتند و هر دستوری که خداوند به موسی میداد، آنها طبق آن رفتار میکردند.
10
شیپورهای نقرهای
1-2خداوند به موسی فرمود: «دو شیپور از نقره بساز و از آنها برای جمع کردن و کوچ دادن قوم اسرائیل استفاده کن. 3زمانیکه هر دو شیپور نواخته شوند، همهٔ مردم اسرائیل باید در جلوی در ورودی خیمهٔ عبادت اجتماع کنند. 4امّا وقتیکه یک شیپور نواخته شود، تنها رهبران خاندانهای اسرائیل نزد تو جمع شوند. 5هنگامیکه شیپور نواخته شود، طایفههایی که در سمت شرق خیمهٔ عبادت هستند کوچ کنند. 6بار دوم که شیپور نواخته شود، طایفههای سمت جنوب خیمه حرکت کنند. 7شیپورها باید با صداهای مختلف نواخته شوند تا مردم بتوانند تشخیص بدهند که جمع شوند و یا کوچ کنند. 8تنها پسران هارون که کاهن هستند، باید شیپورها را بنوازند.
«این یک قانون همیشگی است که باید شما و نسلهای آیندهٔ شما آن را رعایت کنید. 9وقتی در سرزمین خود، برای جنگ علیه دشمنانی که به شما حمله میکنند بروید، باید شیپورها را بنوازید، آنگاه در حضور خداوند به یاد آورده خواهید شد و از دشمنان نجات خواهید یافت. 10همچنین در روزهای خوشی، یعنی در مراسم برگزاری عید، اول هر ماه و در وقت تقدیم کردن قربانیهای سوختنی و قربانیهای سلامتی هم، این شیپورها را بنوازید تا شما را بهیاد من بیاورند، زیرا من، خداوند خدای شما میباشم.»
حرکت قوم اسرائیل از صحرای سینا
11در بیستم ماه دوم سال دوم، ابر از بالای خیمهٔ عبادت حرکت کرد. 12قوم اسرائیل هم به ترتیب از صحرای سینا به دنبال آن به راه افتادند تا اینکه ابر در صحرای فاران توقّف نمود.
13آنها به دستور خداوند توسط موسی کوچ کردند. 14ابتدا طایفهٔ یهودا، زیر پرچم خود و به رهبری نحشون، پسر عمیناداب، به راه افتاد. 15بعد طایفهٔ یساکار به رهبری نتنائیل، پسر صوغر 16و سپس طایفهٔ زبولون به رهبری الیاب، پسر حیلون روانه شدند.
17وقتیکه خیمهٔ عبادت را جمع کردند، جرشونیان و مراریان، از طايفهٔ لاوی، که مسئول حمل آن بودند، خیمه را برداشتند و به راه افتادند.
18پس از آن طایفهٔ رئوبین، زیر پرچم خود و به رهبری الیصور، پسر شدیئور کوچ کرد. 19پشت سر آنها طایفهٔ شمعون به رهبری شلومیئیل، پسر صوریشدای به راه افتاد. 20به دنبال آنها، طایفهٔ جاد به رهبری الیاساف، پسر دعوئیل رفت.
21آنگاه قهاتیان آماده حرکت شدند، و وسایل و لوازم مقدّس را برداشته، به راه افتادند. خیمهٔ عبادت میبایست پیش از رسیدن آنها برپا شود.
22سپس طایفهٔ افرایم زیر پرچم خود و به رهبری الیشمع، پسر عمیهود حرکت کرد. 23بعد از آن، نوبت طایفهٔ منسی رسید که به رهبری جملیئیل، پسر فدهصور کوچ کند. 24به دنبال آنها، طایفهٔ بنیامین به رهبری ابیدان، پسر جدعونی حرکت کرد.
25پشت سر آنها، طایفهٔ دان زیر پرچم خود و به رهبری اخیعزر، پسر عمیشدای به راه افتاد. 26سپس طایفهٔ اشیر به رهبری فجیعیئیل، پسر عکران، 27و در پایان طایفهٔ نفتالی به رهبری اخیرع، پسر عینان حرکت کرد. 28سفر طایفههای اسرائیل دسته به دسته به این ترتیب بود.
29موسی به برادر زن خود، حوباب، پسر رعوئیل مدیانی گفت: «ما به سرزمینی که خداوند به ما وعده داده است خواهیم رفت، تو هم با ما بیا و از تو به خوبی نگهداری میکنیم، خداوند به قوم اسرائیل وعدههای بسیار خوب داده است.»
30امّا او در جواب موسی گفت: «من نمیآیم و میخواهم به وطن خود و نزد خویشاوندان خود بازگردم.»
31موسی گفت: «خواهش میکنم ما را ترک مکن. تو میدانی ما کجا میتوانیم در این بیابان اردو بزنیم و تو میتوانی راهنمای ما باشی. 32اگر همراه ما بیایی، برکاتی که خدا به ما میدهد، نصیب تو هم میشود.»
صندوق پیمان و ابر راهنما
33پس از ترک کوه سینا، مدّت سه روز درحالیکه صندوق پیمان خداوند پیشاپیش قوم اسرائیل بود، راه میرفتند تا به جایی رسیدند که برای توقّف آنها تعیین شده بود. 34هنگامیکه سفر میکردند، ابر خداوند در طول روز بالای سرشان سایه میانداخت.
35هرگاه صندوق پیمان حرکت میکرد، موسی میگفت: «خداوندا، برخیز، دشمنانت پراکنده شوند و بدخواهانت از حضورت فرار کنند.» 36هنگامیکه صندوق پیمان توقّف مینمود، موسی میگفت: «ای خداوند، نزد هزاران اسرائیلی بازگرد.»
11
مردم اسرائیل لب به شکایت میگشایند
1قوم اسرائیل بهخاطر دشواریهای خود به درگاه خداوند زبان به شکایت گشود. وقتی خداوند شکایت آنها را شنید، خشمگین شد و آتشی فرستاد و اطراف اردو را از بین برد. 2آنگاه مردم نزد موسی گریستند و موسی نزد خداوند دعا کرد و آتش خاموش شد. 3پس آنجا را «تبعیره» (یعنی سوختن) نامیدند، زیرا در آنجا آتش خداوند در میان ایشان مشتعل شده بود.
انتخاب هفتاد رهبر
4بیگانگانی که با قوم اسرائیل بودند، هوس خوردن گوشت کرده بودند و خود قوم اسرائیل نیز نالهکنان میگفتند: «ای کاش کسی به ما گوشت میداد! 5به یاد داریم که در مصر ماهی رایگان میخوردیم، خیار، خربزه، تره، پیاز و سیر داشتیم. 6امّا اکنون اشتهای خود را از دست دادهایم و به غیراز این مَنّا چیز دیگری نیست که بخوریم.»
7مَنّا مادّهای بود، به اندازهٔ تخم گشنیز به رنگ سفید مایل به زرد. 8مردم اسرائیل میرفتند و آن را از روی زمین جمع میکردند، در هاوَن میکوبیدند و آرد میکردند و بعد، از آن آرد نان میپختند. و مزهٔ نان روغنی داشت. 9مَنّا با شبنم شبانگاه بر زمین مینشست.
10موسی صدای گریهٔ قوم اسرائیل را، که جلوی چادرهای خود نشسته بودند، شنید. موسی از اینکه خداوند خشمگین شده بود بسیار ناراحت شد 11و به خداوند گفت: «چرا با این بندهات چنین رفتار میکنی؟ من چه کردهام که از من ناراضی هستی؟ چرا بار این قوم را به دوش من گذاشتهای؟ 12آیا من آنها را آفریدهام و به دنیا آوردهام که میگویی مانند پرستاری که کودک را در آغوش میگیرد، آنها را به سرزمینی که به اجدادشان وعده دادهای ببرم؟ 13برای اینهمه مردم از کجا گوشت تهیّه کنم؟ زیرا آنها نزد من گریه میکنند و میگویند: 'به ما گوشت بده تا بخوریم.' 14من به تنهایی نمیتوانم، بار مسئولیّت تمام این مردم را به گردن بگیرم. این بار برای من بسیار سنگین است. 15اگر با من اینچنین رفتار میکنی، خواهش میکنم مرا بکش، بکش تا از این بدبختی رهایی یابم.»
16خداوند به موسی فرمود: «هفتاد نفر از رهبران برجستهٔ قوم اسرائیل را جمع کن و نزد دروازهٔ خیمهٔ عبادت به حضور من بیاور و در آنجا همراه تو بایستند. 17آنگاه من نزول میکنم و با تو حرف میزنم و از روحی که به تو دادهام، میگیرم و به آنها میدهم تا در مسئولیّت امور قوم با تو سهیم باشند و تو تنها نباشی. 18به مردم اسرائیل بگو: 'خود را برای فردا پاک کنید و به شما گوشت داده میشود که بخورید.' به آنها بگو که خداوند نالهٔ شما را شنید که میگفتید: 'ای کاش کسی به ما گوشت میداد که میخوردیم. وقتیکه در مصر بودیم، وضع بهتری داشتیم.' بنابراین خداوند به شما گوشت میدهد. 19شما نه برای یک روز، دو روز، پنج روز، ده روز یا بیست روز، 20بلکه برای یک ماهِ کامل، آنقدر گوشت خواهید خورد که از دماغهایتان بیرون بیاید و از خوردن آن بیزار شوید، زیرا خدایی را که بین شماست رد کردید و افسوس خوردید که چرا از مصر خارج شدید.»
21امّا موسی گفت: «تنها تعداد مردمی که پیاده هستند ششصد هزار است، باز هم تو میگویی که برای یک ماه کامل به آنها گوشت میدهی؛ 22اگر ما همهٔ رمه و گلّهٔ خود را بکشیم، برای اینهمه مردم کفایت نمیکند. یا اگر تمام ماهیان دریا را هم بگیریم، امکان ندارد که همهٔ این مردم را سیر کنیم.»
23خداوند به موسی گفت: «آیا دست خداوند کوتاه است؟ حالا خواهی دید که آنچه گفتهام به انجام خواهد رسید یا نه.»
نبوّت هفتاد رهبر
24پس موسی از خیمهٔ عبادت خارج شد و آنچه را که خداوند فرموده بود، به مردم گفت. بعد هفتاد نفر از رهبران قوم را جمع کرد و آنها را در اطراف خیمهٔ عبادت قرار داد. 25آنگاه خداوند در ابر نازل شد و با موسی به صحبت پرداخت و از روحی که بر موسی قرار داشت گرفت و بر آن هفتاد نفر رهبر گذاشت. به مجرّدی که روح بر آنها قرار گرفت شروع به نبوّت کردند، امّا بار دیگر نبوّت نکردند.
26دو نفر از آن هفتاد رهبر به نامهای الداد و میداد در اردوگاه مانده و به خیمهٔ عبادت نرفته بودند، امّا روح بر آنها هم قرار گرفت و در اردوگاه نبوّت کردند. 27یک مرد جوان دویده نزد موسی رفت و به او گفت: «الداد و میداد در اردوگاه نبوّت میکنند.»
28یوشع، پسر نون که از جوانی دستیار موسی بود گفت: «آقای من، آنها را منع کن.»
29امّا موسی به او گفت: «آیا تو به جای من حسادت میورزی؟ ای کاش خداوند روح خود را بر همهٔ قوم خود قرار میداد تا همهٔ آنها نبی میشدند.» 30بعد موسی با رهبران به اردوگاه برگشتند.
خداوند بلدرچینها را میفرستد
31به فرمان خداوند بادی وزید که بلدرچینها را، از دریا با خود آورد. به طوری که اطراف اردوگاه از هر طرف به ارتفاع یک متر و به مسافت چند کیلومتر از بلدرچین پُر شد. 32قوم اسرائیل تمام شب و روز و فردای آن بلدرچین جمع کردند. هیچکس کمتر از سیصد من جمع نکرده بود. مردم بلدرچینها را در اطراف اردوگاه پهن کردند تا خشک شوند. 33امّا هنوز گوشت در زیر دندانشان بود که آتش خشم خداوند بر قوم اسرائیل شعلهور شد و بلای سختی را بر آنها نازل کرد و عدّهای از آنها را از بین برد. 34بنابراین آنجا را «قبروت هتاوه»، یعنی «قبرستان حرص و طمع» نامیدند، زیرا افرادی را که هوس گوشت کرده بودند، در آنجا دفن نمودند.
35بعد قوم اسرائیل از قبروت هتاوه حرکت کرده، رهسپار حضیروت شدند و مدّتی در آنجا توقّف نمودند.
12
مخالفت مریم و هارون با موسی
1مریم و هارون، موسی را بهخاطر اینکه، با یک زن حبشی ازدواج کرده بود، سرزنش نمودند 2و گفتند: «آیا خداوند تنها به وسیلهٔ موسی سخن گفته است؟ آیا به وسیلهٔ ما هم سخن نگفته است؟» خداوند حرف آنها را شنید. 3(موسی متواضعترین شخص روی زمین بود.)
4خداوند به موسی، هارون و مریم فرمود که هر سه نفرشان فوراً در خیمهٔ عبادت حاضر شوند. پس هر سه نفر آنها به حضور خداوند رفتند. 5آنگاه خداوند در یک ستون ابر نازل شد و در نزد دروازهٔ خیمه ایستاد و فرمود: «هارون و مریم پیش بیایند.» و آنها پیش رفتند. 6خداوند فرمود: «حرف مرا بشنوید، وقتی بخواهم با یک نبی حرف بزنم با او در رؤیا و خواب صحبت میکنم. 7ولی هنگامیکه با موسی، خدمتگزار خود سخن میگویم متفاوت است، زیرا من او را مسئول همهٔ قوم خود، اسرائیل کردهام. 8به همین دلیل من با روشنی و نه با رمز، و رو در رو با او صحبت میکنم، او حتّی شکل مرا دیده است. چطور جرأت میکنید که بندهٔ من موسی را سرزنش کنید؟»
ابتلای مریم به بیماری پوستی
9آنگاه خداوند از آنها خشمگین شد و آنها را ترک کرد. 10هنگامیکه ابر از بالای خیمه برخاست، تمام بدن مریم مبتلا به جذام سفید شد. چون هارون این را دید، 11به موسی گفت: «سرور من، ما را بهخاطر این گناه تنبیه مکن، ما از روی نادانی مرتکب این گناه شدیم. 12نگذار که مریم مانند کودکی شود که مرده به دنیا میآید و نصف بدنش پوسیده است.»
13پس موسی به درگاه خداوند دعا کرد و گفت: «ای خداوند به تو التماس میکنم تا او را شفا دهی.»
14خداوند به موسی فرمود: «اگر پدرش به روی او آب دهان میانداخت، آیا برای هفت روز خجل نمیبود؟ پس برای هفت روز در بیرون اردوگاه تنها بماند و بعد از آن میتواند بازگردد.» 15پس مریم مدّت هفت روز در بیرون اردوگاه به سر برد و قوم اسرائیل تا زمان بازگشت مریم، از سفر بازایستاد. 16آنگاه آنها از حضیروت کوچ کردند و در صحرای فاران اردو زدند.
13
بررسی اوضاع کنعان
(تثنیه 1:19-33)
1خداوند به موسی فرمود: 2«از هر طایفه، یک رهبر برای جاسوسی به سرزمین کنعان که به آنها بخشیدهام، بفرست.» 3-15موسی طبق دستور خداوند عمل کرده، از اردوگاه خود در صحرای فاران، رهبرانی به سرزمین کنعان فرستاد. اسامی آنها عبارتند از:
طایفه | رهبر |
---|---|
شموع، پسر زکور، | از طایفهٔ رئوبین، |
شافاط، پسر حوری، | از طایفهٔ شمعون، |
کالیب، پسر یفنه، | از طایفهٔ یهودا، |
یجال، پسر یوسف، | از طایفهٔ یساکار، |
هوشع، پسر نون، | از طایفهٔ افرایم، |
فلطی، پسر رافو، | از طایفهٔ بنیامین، |
جدیئیل، پسر سودی، | از طایفهٔ زبولون، |
جدی، پسر سوسی، | از طایفهٔ منسی، |
عمیئیل، پسر جملی، | از طایفهٔ دان، |
ستور، پسر میکائیل، | از طایفهٔ اشیر، |
نحبی، پسر وفسی، | از طایفهٔ نفتالی، |
جاوئیل، پسر ماکی، | از طایفهٔ جاد. |
16اینها نامهای کسانی بودند که موسی برای جاسوسی به آن سرزمین فرستاد. موسی نام هوشع، پسر نون را به یوشع تبدیل کرد.
17هنگامیکه موسی آنها را فرستاد، به ایشان دستور داد که از اینجا به طرف شمال، یعنی به جنوب سرزمین کنعان و سپس به قسمت کوهپایه بروید 18و وضع آنجا را بررسی کنید که آنجا چطور سرزمینی است، چقدر جمعیّت دارد و چقدر قوی هستند. 19زمین آنها حاصلخیز است، یا خیر؟ مردم آنجا در شهرهای بیحصار زندگی میکنند و یا در شهرهای مستحکم؟ 20خاک زمین حاصلخیز است، یا بایر؟ آنجا درختان زیاد دارد، یا نه؟ شجاع باشید وسعی کنید که از میوه و محصول آنجا مقداری را برای نمونه، با خود بیاورید. (آن موقع فصل نوبر انگور بود.)
21پس آنها رفتند و وضع زمین را از بیابان سین تا رحوب در نزدیکی گذرگاه حمات، بررسی نمودند 22و از قسمت جنوب آنجا عبور کرده، به حبرون رسیدند. در آنجا خاندان اخیمان، شیشای و تلمای، که از سلسلهٔ عناق بودند، زندگی میکردند. (حبرون هفت سال قبل از صُوعَن مصر بنا شده بود.) 23سپس به وادی اشکول وارد شدند و از آنجا یک خوشه انگور چیدند و با خود بردند. این خوشه انگور آنقدر سنگین بود که آن را به چوبی بسته، دو نفر بر شانههای خود حمل میکردند. آنها همچنین مقداری انار و انجیر هم به عنوان نمونه، با خود بردند. 24آن وادی را بهخاطر آن خوشهٔ انگور، اشکول (یعنی خوشه) نامیدند.
بازگشت جاسوسان
25بعد از چهل روز آنها از سفر برگشتند 26و نزد موسی، هارون و تمام قوم اسرائیل که در قادش، واقع در صحرای فاران اردو زده بودند، رفتند و چگونگی سفر خود را به اطّلاع آنها رساندند و میوههایی را که با خود آورده بودند، به آنها نشان دادند. 27آنها به موسی گفتند: «به سرزمینی که ما را فرستادید، رفتیم و آن را بررسی کردیم. آنجا یک سرزمین غنی و حاصلخیز است. اینها میوههای آنجاست که برای نمونه با خود آوردیم. 28امّا ساکنان آنجا مردم نیرومندی هستند و در شهرهای بزرگ و مستحکم زندگی میکنند. همچنین فرزندان عناق غول پیکر را هم در آنجا دیدیم. 29مردم عمالیق در جنوب زندگی میکنند؛ حِتّیان، یبوسیان و اموریان در مناطق کوهستانی و کنعانیان در سواحل دریای مدیترانه و رود اردن زندگی میکنند.»
30کالیب مردم را در حضور موسی ساکت کرد و گفت: «فوراً برویم و آنجا را تصرّف کنیم، چون یقین دارم که بر آنها پیروز میشویم.»
31آنگاه مردانی که با او به آنجا رفته بودند گفتند: «ما نمیتوانیم با آن مردم مقابله کنیم، زیرا آنها قویتر از ما هستند.» 32آنها دربارهٔ سرزمینی که تجسس کرده بودند، گزارش بدی به قوم اسرائیل دادند. آنها گفتند: «سرزمینی را که ما برای جاسوسی به آنجا رفتیم، ساکنان سرزمین خود را میبلعد. مردمی را که در آنجا دیدیم همه قویهیکل بودند. 33ما در آنجا عناقیها را دیدیم، آنها آنقدر قوی و بلند قامت هستند که ما در مقابل آنها خود را کوچک مثل ملخ احساس میکردیم و آنها نیز در مورد ما همینطور فکر میکردند.»
14
شورش قوم اسرائیل
1مردم تمام شب با آواز بلند گریستند 2و از موسی و هارون شکایت کرده گفتند: «ای کاش در مصر میمردیم، یا در همین بیابان از بین میرفتیم. 3خداوند ما را به این سرزمین آورد تا ما را با شمشیر دشمن به قتل برساند و زنان و فرزندان ما اسیر شوند، پس بهتر است که به مصر بازگردیم.» 4به یکدیگر گفتند: «بیایید که برای خود رهبری انتخاب کنیم تا ما را به مصر بازگرداند.»
5آنگاه موسی و هارون در پیش مردم اسرائیل به خاک افتادند. 6یوشع، پسر نون و کالیب، پسر یفنه، جزء آنانی بودند که برای بررسی به سرزمین کنعان رفته بودند، جامهٔ خود را پاره کردند و 7به مردم اسرائیل گفتند: «ما سرزمین کنعان را بررسی کردیم. آنجا سرزمین بسیار حاصلخیزی است. 8اگر خداوند از ما خشنود باشد، ما را به آنجا میبرد و آن سرزمین غنی و حاصلخیز را به ما میدهد. 9پس شما نباید علیه خداوند شورش کنید و از مردم کنعان بترسید، زیرا شکست دادن آنها برای ما، مثل آب خوردن آسان است. آنها پُشت و پناهی ندارند، امّا خداوند همراه ماست. از ایشان نترسید!» 10مردم اسرائیل خواستند آنها را سنگسار کنند که ناگهان جلال با شکوه خداوند در خیمهٔ عبادت بر تمام قوم اسرائیل ظاهر شد.
دعای موسی برای قوم
11خداوند به موسی فرمود: «تا به کی این قوم به من اهانت میکنند؟ با وجود اینهمه نشانههایی که من در میان آنها نشان دادم، باز هم به من ایمان نمیآورند. 12پس میخواهم که آنها را به مرض هولناکی مبتلا و از ارث محروم کنم و از تو قومی که بزرگتر و قویتر از اینها باشد، به وجود آورم.»
13امّا موسی به خداوند گفت: «اگر این خبر به گوش مردم مصر برسد چه خواهند گفت؟ تو این قوم را با قدرت خود از دست آن مردم نجات دادی. 14مردم مصر از این موضوع به ساکنان سرزمین کنعان خبر خواهند داد. مردم کنعان میدانند که تو ای خداوند، با این قوم هستی و خود را در ابری که بالای سر آنهاست، نشان میدهی و با ستون ابر و آتش شب و روز آنها را راهنمایی میکنی. 15حالا اگر تمام این قوم را از بین ببری، آن مردمی که شهرت تو را شنیدهاند، خواهند گفت: 16'چون خداوند نتوانست این قوم را به این سرزمین که وعدهٔ مالکیّت آن را به آنها داده بود برساند، مجبور شد که آنها را در بیابان از بین ببرد.' 17اکنون از درگاه تو تقاضا میکنم، قدرت خود را به ما نشان ده و آنچه را قول داده بودی انجام بده، هنگامیکه فرمودی: 18من، خداوند به آسانی خشمگین نمیشوم و محبّت من بیپایان است و به شما وفادار هستم و گناهان شما را میبخشم، امّا گناه را بدون سزا نمیگذارم. بهخاطر گناه پدران، فرزندانشان را تا نسل سوم و چهارم جزا میدهم. 19پس از حضور تو التماس میکنم که از روی بزرگواری و محبّت بیپایانت، گناهان این مردم را ببخشی، چنانچه از همان زمانی که سرزمین مصر را ترک کردند، تاکنون بارها گناهان ایشان را بخشیدهای.»
قوم اسرائیل جزا میبیند
20آنگاه خداوند فرمود: «چون تو از من خواهش کردی، من آنها را میبخشم، 21-22امّا به حیات خود و به حضور پرجلالم که زمین را پُر کرده است، قسم میخورم که هیچکدام از آنهایی را که جلال و نشانههای مرا در مصر و همچنین در بیابان دیدهاند و بازهم از من نافرمانی کردهاند و مرا مورد آزمایش قرار دادهاند، 23آن سرزمینی را که به نیاکانشان وعدهٔ مالکیّت آن را دادهام، نخواهند دید. 24ولی بندهٔ من، کالیب با آنها فرق دارد. او همیشه و از صمیم دل، دستورات مرا انجام داده است، بنابراین او را به همان سرزمینی که برای بررسیاش رفته بود، میبرم و نسل او را مالک آن میسازم. 25حالا که عمالیقیان و کنعانیان در دشتها سکونت دارند، پس بهتر است از راه دریای سرخ به بیابان بازگردید.»
26سپس خداوند به موسی و هارون فرمود: 27«تا به کی این مردم شریر از من شکایت میکنند؟ من بارها شکایت این قوم را شنیدهام. 28به آنها بگو: 'خداوند به حیات خود قسم میخورد که همان بلا را که از آن میترسیدند بر سرتان میآورم. من خداوند سخن گفتهام 29اجسادتان در این بیابان پوسیده میشوند. از تمام اشخاص بیست ساله و بالاتر یک نفر هم زنده نمیماند، چرا که از من شکایت کردید. 30به غیراز کالیب، پسر یفنه و یوشع پسر نون، هیچکدام ایشان به آن سرزمینی که به شما وعده دادم، قدم نمیگذارد. 31همچنین کودکان شما را که گفتید، اسیر ساکنان آن سر زمین میشوند، به سلامتی به آن جاییکه شما آن را رد کردید، میرسانم. 32امّا جنازههای شما در این بیابان میافتند. 33فرزندان شما بهخاطر بیایمانی شما برای چهل سال چوپانی میکنند تا که آخرین نفر شما در بیابان بمیرد. 34در مقابل هر روزی که نمایندگان شما آن سرزمین را شناسایی کردند، یک سال جزا میبینید؛ یعنی مدّت چهل سال در بیابان سرگردان میباشید. به این ترتیب جزای نافرمانی خود را میبینید تا بدانید که، بیاطاعتی از من چه نتیجهای دارد. 35شما ای قوم شریر، که به مخالفت با من برخاستهاید، در بیابان میمیرید. این است گفتار من که خداوند هستم.'»
36-37آن کسانیکه برای بررسی به کنعان رفته بودند و با شایعات بد، مردم را به وحشت انداخته، آنها را به ضد خداوند تحریک نمودند، در اثر بلایی که خداوند بر سرشان آورد، همه هلاک شدند. 38از بین آنها تنها یوشع، پسر نون و کالیب، پسر یفنه زنده ماندند.
اولین قصد حمله به سرزمین
(تثنیه 1:41-46)
39موسی آنچه را که خداوند فرموده بود، به اطّلاع مردم رساند و آنها بسیار گریه کردند. 40روز بعد، صبح زود برخاستند و به سر کوه رفتند و گفتند: «ما حاضر و آماده هستیم تا به سرزمینی که خداوند به ما وعده داده برویم. ما به گناه خود اعتراف میکنیم.»
41موسی به آنها گفت: «شما با این کار خود، از فرمان خداوند سرپیچی میکنید، امّا موفّق نمیشوید. 42شما نباید به آنجا بروید، زیرا خداوند به شما کمک نخواهد کرد و دشمنانتان، شما را شکست میدهند. 43وقتی با عمالیقیان و کنعانیان روبهرو شوید، با شمشیر آنها به قتل میرسید. چون شما از دستور خداوند سرپیچی كردهاید و خداوند با شما نخواهد بود.»
44امّا آنها به حرف موسی گوش ندادند و با وجودی که صندوق پیمان خداوند و موسی از اردوگاه حرکت نکرده بودند، به طرف کوهستان حرکت کردند. 45آنگاه عمالیقیان و کنعانیانِ ساکن کوهستان پایین آمدند و آنها را شکست دادند و تا حُرما تعقیب کردند.
15
مقرّرات قربانی
1خداوند به موسی فرمود: 2به قوم اسرائیل بگو وقتی به سرزمینی که به ایشان خواهم داد رسیدند، این مقرّرات را رعایت کنند: 3-5هرگاه بخواهند قربانی سوختنی، یا هر قربانی دیگری که بر آتش تقدیم میشود و خداوند آن را میپسندد، بیاورند. قربانی باید گاو، قوچ، گوسفند یا بُز باشد. آن قربانی، خواه قربانی سوختنی، خواه نذری، خواه دلخواه، و یا قربانی مخصوص یکی از عیدها باشد، در هر صورت باید با هدیهٔ آردی تقدیم شود. اگر کسی بخواهد که برّهای را قربانی کند، باید همراه آن یک کیلو آرد مرغوب، مخلوط با یک لیتر روغن به عنوان هدیهٔ آردی و یک لیتر شراب به عنوان هدیهٔ نوشیدنی تقدیم کند. 6-7هرگاه بخواهد یک قوچ را قربانی کند، همراه آن باید دو کیلو آرد مرغوب مخلوط با یک و نیم لیتر روغن به عنوان هدیهٔ آردی و همچنین یک و نیم لیتر شراب به عنوان هدیهٔ نوشیدنی تقدیم کند. این نوع قربانی خداوند را راضی میکند. 8-10اگر کسی بخواهد، یک گاو را برای قربانی نذری یا سلامتی بیاورد، همراه آن باید سه کیلو آرد مرغوب، مخلوط با دو لیتر روغن به عنوان هدیهٔ آردی و نیز دو لیتر شراب به عنوان هدیهٔ نوشیدنی تقدیم کند. بوی این قربانی که بر آتش به خداوند هدیه میشود برای او خوشایند است.
11این چیزهایی است که باید همراه هر یک از قربانیهای گاو، قوچ، برّه یا بُزغاله تقدیم شوند. 12هنگامیکه، بیش از یک حیوان قربانی میشود، هدایای همراه آن، باید به نسبت تعداد حیوانات زیاد شود. 13-14تمام کسانیکه بخواهند، قربانی مورد پسند خداوند را بر آتش تقدیم کنند، چه اسرائیلی و چه بیگانگانی که به طور موقّت یا دایمی در میان آنان زندگی میکنند، باید از این مقرّرات پیروی کنند. 15-16این قوانین برای شما و بیگانگانی که در میان شما زندگی میکنند، ابدی است. زیرا همه در برابر خداوند یکسان میباشند و یک قانون بر شما و آنها حکم میکند.
17خداوند به موسی فرمود: 18به قوم اسرائیل بگو: «وقتی به سرزمینی که به شما می دهم، رسیدید 19هرگاه از محصول زمین بخورید، باید هدیهای به خداوند بدهید. 20هرگاه نان بپزید، باید اولین قرص نان را که از اولین خرمن خود به دست میآورید، به عنوان هدیهٔ مخصوص به خداوند تقدیم نمایید. 21این هدیهای است دایمی، که همهٔ نسلهای شما در آینده باید آن را انجام دهند.»
هدیهٔ گناه ناخواسته
22-23هرگاه شما یا نسلهای آیندهتان، ندانسته از انجام دستوراتی که خداوند به موسی داد، غفلت کنید، 24و بعد متوجّه اشتباه خود بشوید، آن وقت باید یک گاو را به عنوان قربانی سوختنی تقدیم کنید. تمام جماعت، باید این قربانی را که بویش مورد پسند خداوند است، طبق مقرّرات، همراه هدیهٔ آردی و هدیهٔ نوشیدنی و یک بُز نر جهت قربانی گناه تقدیم کنند. 25کاهن برای تمام قوم اسرائیل کفّاره کند، گناهانشان بخشیده میشود، زیرا اشتباه آنان عمدی نبوده است و برای این گناه خود به حضور خداوند قربانی سوختنی و قربانی گناه نیز تقدیم کردهاند. 26تمام قوم اسرائیل و بیگانگانی که در میان آنها سکونت دارند، بخشیده میشوند، زیرا تمام مردم در این اشتباه شریک بودهاند.
27هرگاه شخصی ندانسته گناهی کند، آن وقت باید یک بُز مادهٔ یک ساله را به عنوان قربانی گناه تقدیم کند 28و کاهن در حضور خداوند برایش کفّاره نماید و آن شخص بخشیده میشود. 29این قانون را بیگانگانی هم که در بین شما سکونت دارند، رعایت کنند.
30امّا اگر کسی عمداً مرتکب گناهی شود، خواه اسرائیلی باشد خواه بیگانه، آن شخص در برابر خداوند، گناه ورزیده است و باید از اجتماع طرد شود، 31زیرا او فرمان خداوند را رد نموده، از فرمان او عمداً سرپیچی کرده است. او مسئول عقوبت خود خواهد بود.
شکستن قانون سبت
32هنگامیکه قوم اسرائیل در بیابان بودند، مردی را دیدند که در روز سبت هیزم جمع میکند. 33آنها او را نزد موسی و هارون و سایر رهبران قوم بردند. 34آنها او را در زندان انداختند، چرا که نمیدانستند با او چه کنند. 35خداوند به موسی فرمود: «سزای این شخص مرگ است. تمام قوم اسرائیل او را در بیرون اردوگاه سنگسار کنند تا بمیرد.» 36پس او را از اردوگاه خارج نموده، طبق فرمان خداوند سنگسار کردند.
منگولهها
37-38خداوند به موسی فرمود: «به قوم اسرائیل بگو که بر گوشههای لباسهای خود منگولههایی بسازند و آنها را با نخهای آبی وصل کنند. 39منگولهها نقش یادآوری را به عهده خواهند داشت، هرگاه شما به آنها بنگرید، تمامی فرامین مرا به خاطر آورده، اطاعت خواهید نمود و از خواهشهای نفسانی خود پیروی نخواهید کرد. 40پس شما، همهٔ فرمانهای مرا به یاد بیاورید و آنها را انجام دهید و برای خداوند خود، مقدّس باشید. 41من شما را از سرزمین مصر بیرون آوردم. آری، من خداوند خدای شما هستم.»
16
شورش قورح، داتان و ابیرام
1-2روزی قورح پسر یصهار نوه قهات، از طايفهٔ لاوی با داتان و ابیرام پسران الیاب و اون پسر فالت، که هر سه از طایفهٔ رئوبین بودند همدست شده علیه موسی شورش کردند. در این توطئه دویست و پنجاه نفر از رهبران شناخته شده هم که از طرف مردم انتخاب شده بودند، شرکت داشتند. 3آنها نزد موسی و هارون رفته گفتند: «شما از حد خود تجاوز کردهاید! همهٔ قوم اسرائیل متعلّق به خداوند میباشند و خداوند با همهٔ ماست. پس چرا شما خود را برتر از قوم خداوند میشمارید؟»
4وقتی موسی سخنان آنها را شنید به خاک افتاد 5و به قورح و همراهانش گفت: «فردا صبح خداوند به شما نشان میدهد که چه کسی به او تعلّق دارد و چه کسی مقدّس است و چه کسی را برگزیده است که به حضور او نزدیک شود. 6-7پس ای قورح، تو و همراهانت فردا صبح با منقلهای پر از آتش بیایید و در حضور خداوند در آنها بُخور دود کنید. آن وقت معلوم میشود که خداوند چه کسی را انتخاب کرده است. ای پسران لاوی، این شما هستید که حدّتان را نمیشناسید.»
8موسی به قورح و همراهانش گفت: 9«ای لاویان بشنوید. آیا به نظر شما این امر کوچک است که خدای اسرائیل شما را از بین تمام قوم اسرائیل برگزید و در خیمهٔ عبادت موظّف ساخت تا به او نزدیک شوید و برای خدمت به مردم آماده باشید؟ 10خداوند به تو و همهٔ لاویان این افتخار را بخشید و حال میخواهید کاهن هم باشید. 11شما با این کار، با خداوند مخالفت میکنید. گناه هارون چیست که شما از او شکایت میکنید؟»
12سپس موسی به داتان و ابیرام، پسران الیاب پیام فرستاد که بیایند، امّا آنها در جواب گفتند: «ما نمیآییم. 13آیا این کافی نبود که تو ما را از سرزمینی که در آن شیر و عسل جاری بود، بیرون آوردی تا در این بیابان از بین ببری و حالا میخواهی بر ما حکومت کنی؟ 14تو هنوز ما را به سرزمین حاصلخیزی نیاوردهای و یا مزارع و تاکستانهایی برای ملکیّت خودمان به ما ندادهای. تو ما را فریب میدهی؟ ما نمیآییم.»
15موسی خشمگین شد و به خداوند گفت: «قربانیهای ایشان را قبول مکن. من حتّی یک الاغ از آنها نگرفتهام و به هیچکدام آنها آسیبی نرساندهام.»
16موسی به قورح گفت: «تو و دویست و پنجاه نفر همراهانت فردا صبح به حضور خداوند بیایید. هارون هم میآید. 17هر کدام یک منقل بیاورید، بُخور در آن گذاشته و بر قربانگاه تقدیم کنید. هارون هم با منقل خود حاضر میشود.» 18پس همگی منقلهای خود را آورده آتش روشن کردند و بُخور بر آنها گذاشتند و با موسی و هارون نزد دروازهٔ ورودی خیمهٔ عبادت ایستادند. 19بعد قورح تمام قوم اسرائیل را برضد موسی و هارون تحریک نمود و همه را در برابر دروازهٔ خیمهٔ عبادت جمع کرد. ناگهان حضور پرشکوه خداوند بر تمام قوم اسرائیل ظاهر شد. 20خداوند به موسی و هارون فرمود: 21«از این مردم خود را جدا کنید، زیرا میخواهم همهٔ آنها را فوراً هلاک کنم.»
22امّا موسی و هارون به خاک افتادند و گفتند: «ای خدایی که سرچشمه زندگی هستی، آیا بهخاطر گناه یک نفر بر تمام قوم خشمگین میشوی؟»
23خداوند به موسی فرمود: 24«پس به قوم اسرائیل بگو که از چادرهای قورح و داتان و ابیرام دور شوند.»
جزای شورشیان
25آنگاه موسی با رهبران قوم، به طرف چادر داتان و ابیرام رفتند 26و به مردم گفت: «خواهش میکنم که از اطراف چادرهای این مردان شریر دور شوید و به مال و چیزهاییکه متعلّق به ایشان است دست نزنید، مبادا بهخاطر گناهان آنها شما هم هلاک شوید.» 27پس آنها از اطراف چادرهای قورح و داتان و ابیرام دور شدند.
داتان و ابیرام با زنان و فرزندان خود از چادر بیرون آمده جلوی در ایستادند. 28موسی گفت: «به این وسیله خواهید دانست که خداوند مرا فرستاده تا تمام این کارها را انجام بدهم و آنها را به ارادهٔ خود نکردهام. 29اگر این مردم به مرگ طبیعی یا در اثر تصادف و یا مریضی بمیرند، در آن صورت خداوند مرا نفرستاده است. 30امّا اگر خداوند چیز تازهای به عمل آورد، زمین باز شود و اینها را با همهٔ مال و داراییشان در خود فرو بَرَد و زنده به گور بروند، آن وقت میدانید که این مردان به خدا اهانت کردهاند.»
31به مجرّدی که سخنان موسی تمام شد، زمین زیر پای قورح و داتان و ابیرام باز شد 32و آنها را همراه با خانوادهها و همدستان و همهٔ چیزهایی را که به آنها متعلّق بودند، در خود فروبرد. 33به این ترتیب شکاف زمین بر آنها بسته شد و همگی با همهٔ دارایی خود زنده به گور شدند و از بین رفتند. 34سایر مردم اسرائیل که نزدیک آنها ایستاده بودند، فریاد برآورده، فرار کردند که مبادا زمین آنها را هم ببلعد.
35بعد آتشی از جانب خداوند فرود آمد و آن دویست و پنجاه نفری را که بُخور تقدیم میکردند، سوزاند.
منقلها
36خداوند به موسی فرمود: 37«به العازار، پسر هارون کاهن بگو که منقلها را از بین شعلههای آتش بیرون بیاورد، چون وقف من شدهاند، مقدّس میباشند. 38او باید خاکستر منقلهای برنزی این مردان را، که به قیمت جان خود گناه کردند، دور بریزد. بعد از منقلها ورقههای نازک بسازد، آنها را برای پوشش قربانگاه به کار بَرَد. این پوشش قربانگاه برای مردم اسرائیل خاطرهای عبرتانگیز خواهد بود.» 39پس العازار کاهن از منقلهای برنزی برای پوشش قربانگاه ورقه ساخت، 40تا قوم اسرائیل عبرت بگیرند و هیچکسی به غیراز نسل هارون، جرأت نکند که در حضور خداوند بُخور بسوزاند و به همان بلایی گرفتار شود که بر سر قورح و پیروانش آمد. به این ترتیب دستوراتی که خداوند به موسی داد، همه به انجام رسید.
هارون مردم را نجات میدهد
41ولی فردای آن روز قوم اسرائیل بار دیگر علیه موسی و هارون لب به شکایت گشودند و گفتند: «شما قوم خداوند را کشتید.» 42امّا وقتیکه مردم برضد موسی و هارون جمع شدند، ناگهان دیدند که ابر خیمهٔ عبادت را دربرگرفته و حضور پرشکوه خداوند ظاهر شد. 43-44موسی و هارون رفتند و در برابر خیمهٔ عبادت ایستادند و خداوند به موسی فرمود: 45«از این مردم دور شوید تا آنها را فوراً هلاک سازم.»
امّا موسی و هارون در حضور خداوند به خاک افتادند. 46موسی به هارون گفت: «منقل خود را بگیر و از آتش قربانگاه روی آن بریز و بر آن بُخور بریز و فوراً در بین مردم برو و برای ایشان کفّاره کن تا گناهانشان بخشیده شود، زیرا آتش خشم خداوند بر آنها شعلهور گردیده و بلا شروع شده است.» 47هارون طبق دستور موسی عمل کرد و فوراً به میان مردم رفت و دید که بلا شروع شده بود، پس بُخور بر آتش نهاد و برای آنها کفّاره کرد. 48او بین زندگان و مردگان ایستاد و بلا رفع شد. 49علاوه بر آنانی که روز قبل با قورح هلاک شدند، چهارده هزار و هفتصد نفر دیگر نیز مردند. 50وقتی بلا متوقّف شد، هارون نزد موسی به در خیمهٔ عبادت بازگشت.
17
عصای هارون شکوفه میکند
1خداوند به موسی فرمود: 2«به قوم اسرائیل بگو که هر یک از رهبران دوازده طایفه، یک عصا برای تو بیاورد. تو نام هر کدام آنها را بر عصای او بنویس. 3نام هارون باید بر عصای طایفهٔ لاوی نوشته شود. 4سپس آن عصاها را به خیمهٔ عبادت ببرید و در مقابل صندوق پیمان قرار دهید، یعنی مکانی که با شما ملاقات میکنم. 5آنگاه عصای کسیکه من او را انتخاب کردهام شکوفه میدهد. به این ترتیب به شکایات همیشگی قوم برضد تو، خاتمه میدهم.»
6موسی با مردم اسرائیل صحبت کرد و هر یک از رهبران دوازده طایفه، برای او یک عصا آورد 7و موسی آنها را گرفته، با عصای هارون در خیمهٔ عبادت برد و در برابر صندوق پیمان خداوند گذاشت.
8روز بعد موسی وارد خیمهٔ عبادت شد و دید که عصای هارون که نام طایفهٔ لاوی بر آن نوشته شده بود شکوفه داده و بادام رسیده بار آورده است. 9موسی عصاها را بیرون آورد و به قوم اسرائیل نشان داد. بعد از آن که آنها عصاها را دیدند، هر یک از رهبران عصای خود را پس گرفتند. 10خداوند به موسی فرمود که عصای هارون را دوباره در برابر صندوق پیمان بگذارد تا اخطاری برای این مردم سرکش باشد و بدانند که اگر از شکایت دست نکشند، از بین میروند. 11پس موسی هر آنچه را که خداوند فرموده بود، انجام داد.
12سپس قوم اسرائیل به موسی شکایت کرده گفتند: «برای ما دیگر امیدی باقی نمانده است. 13حالا هرکسی که نزدیک خیمهٔ عبادت برود، کشته میشود، پس همهٔ ما هلاک میگردیم.»
18
وظایف کاهنان و لاویان
1خداوند به هارون فرمود: «تو، پسرانت و سایر لاویان در مقابل هر نوع بیحرمتی که به خیمهٔ عبادت شود، مسئول هستید. فقط تو و پسرانت برای هر خطایی که در خدمت این جایگاه مقدّس سر بزند، مقصّر میباشید. 2خویشاوندان تو، یعنی طایفهٔ لاوی، باید در امور مربوط به خیمهٔ عبادت به شما کمک کنند. 3امّا انجام کارهای مقدّس در داخل مکان مقدّس عبادت، تنها مسئولیّت تو و پسرانت میباشد. لاویان نباید به اشیاء مقدّس و یا قربانگاه دست بزنند، زیرا در آن صورت هم تو و هم آنها هلاک میشوید. 4فقط آنها با تو همکاری کنند و وظایف محولهٔ خود را در خیمهٔ عبادت انجام دهند و کسیکه از طایفهٔ لاوی نباشد حق ندارد که همراه تو کار کند. 5باز میگویم که تنها تو و پسرانت، باید امور مربوط به این مکان مقدّس و قربانگاه را انجام دهید. مبادا خشم من در مقابل قوم اسرائیل برانگیخته شود. 6من خودم لاویان را که بستگان تو هستند، از بین تمام طایفههای اسرائیل برگزیدم و به عنوان هدیه به تو دادم. آنها وقف من شدهاند تا وظایف مقدّس خود را در خیمهٔ عبادت انجام دهند. 7امّا وظیفهٔ کهانت، تنها مسئولیّت تو و پسرانت میباشد و فقط شما باید امور مربوط به قربانگاه و مقدّسترین مکان را انجام دهید. مقام کهانت، هدیهٔ خاصی است که به شما دادهام و اگر هرکس دیگری، به لوازم مقدّس نزدیک شود، کشته خواهد شد.»
سهم کاهنان
8خداوند به هارون فرمود: «مسئولیّت تمام هدایایی را که قوم اسرائیل برای من میآورند و همهٔ اشیایی را که وقف من میکنند، به عهدهٔ تو و پسرانت میگذارم. این یک قانون ابدی است. 9از بین تمام هدایای مقدّسی که بر قربانگاه سوزانده نمیشوند، این هدایا متعلّق به شماست: هدیههای آردی، قربانیهای گناه و قربانیهای جبران خطا. هرآنچه که به من تقدیم میشود، مقدّس است و به تو و پسرانت تعلّق میگیرد. 10اینها را باید در مکانی مقدّس بخورید و تنها افراد ذکور حق خوردن آنها را دارند.
11«همچنین همهٔ هدایای مخصوص دیگری که قوم اسرائیل به من تقدیم میکنند، من آنها را به شما و پسران و دختران شما، به عنوان سهم دایمی میدهم و همهٔ اعضای خانوادهٔ شما درصورتیکه ناپاک نباشند، میتوانند آنها را بخورند.
12«بهترین روغن، بهترین شراب و غلّه و میوههای نوبری را که به خداوند تقدیم میکنند، به شما میدهم. 13میوههای نوبری که از زمینهای آنها به خداوند تقدیم میشود، به شما تعلّق خواهد داشت و هرکس از اعضای خانوادهٔ شما که ناپاک نباشد، میتواند از آن بخورد.
14«هرآنچه در اسرائیل بدون قید و شرط وقف من شده است، به شما تعلّق دارد.
15«تمام نخستزادگانی را که اسرائیل به من تقدیم میکند، چه انسان و چه حیوان، به شما تعلّق دارند. امّا پسران اول و حیواناتی که حرام گوشت هستند، باید بازخرید شوند. 16پسران نخستزاده را میتوان هنگامیکه یک ماهه شدند، به قیمت پنج تکه نقره بازخرید نمود، براساس مقیاس رسمی. 17امّا نخستزادهٔ گاو، گوسفند و بُز را نمیتوان بازخرید کرد، زیرا آنها متعلّق به من هستند و باید برای من قربانی شوند. خون آنها را باید بر قربانگاه پاشید و چربی آنها به عنوان هدیه بر آتش به من تقدیم شود. بوی این قربانی مورد پسند من واقع میگردد. 18گوشت آنها، مانند سینه و ران راست، هدیهٔ مخصوص متعلّق به شماست.
19«من این هدایای مخصوص را که قوم اسرائیل برایم میآورند، به تو و خانوادهات دادهام و این پیمانی جاوید است که من با تو و فرزندانت بستهام.
20«خداوند به هارون فرمود: «شما نباید، هیچ زمینی در سرزمین اسرائیل داشته باشید. چرا که من، سهم و ارث شما هستم.
سهم لاویان
21«ده درصد هر چیزی را که قوم اسرائیل به من تقدیم میکنند، به طایفهٔ لاوی به جای خدمتشان، در خیمهٔ عبادت، بخشیدهام. 22از این به بعد، سایر بنیاسرائیل حق ندارند که به خیمهٔ عبادت نزدیک بشوند، مبادا مجرم شناخته شوند و بمیرند. 23تنها لاویان میتوانند، وظایف خیمهٔ عبادت را انجام دهند و اگر در انجام وظایف خود کوتاهی کنند، مجرم شناخته میشوند و این قانونی است دایمی که نسلهای آینده هم باید آن را رعایت کنند، 24چون ده درصدی را که قوم اسرائیل، به صورت هدیهٔ مخصوص به من تقدیم میکنند، به لاویان دادهام؛ در نتیجه آنها نباید زمینی در سرزمین اسرائیل داشته باشند.»
ده یک لاویان
25خداوند به موسی فرمود که 26به لاویان بگوید: «ده درصد چیزهایی را که از قوم اسرائیل میگیرید، به عنوان هدیهٔ مخصوص، به من تقدیم کنید. 27خداوند این هدیهٔ مخصوص را، به عنوان هدیهٔ نوبر میوه، غلاّت و شراب میپذیرد. 28-29پس این ده درصدهایی را، که به من تقدیم میکنید، باید از بهترین قسمت آنها باشند و باید آنها را به هارون کاهن بدهید. 30پس از آن که بهترین قسمت را تقدیم کردید، بقیّهٔ آنها را برای خود بردارید، همانطور که کشاورزان بعد از تقدیم هدایا، باقیماندهٔ محصول را برای خود نگه میدارند. 31شما و خانوادههایتان میتوانید آن را در هر جاییکه بخواهید، بخورید؛ زیرا آن مزد خدمتی است که شما در خیمهٔ عبادت انجام میدهید. 32شما لاویان، با خوردن آن مقصّر شمرده نمیشوید، به شرطی که بهترین قسمت ده درصد را به کاهنان بدهید. و اگر این کار را نکنید به هدیههای مقدّس، بیحرمتی مینمایید و کشته میشوید.»
19
خاکستر گاو قرمز
1خداوند به موسی و هارون فرمود که 2این دستورات را به قوم اسرائیل بدهند که یک گاو قرمز و بیعیب را که هیچ یوغی بر گردنش گذاشته نشده باشد، بیاورند 3و آن را به العازار کاهن بدهند. قربانی باید بیرون اردوگاه برده شود و در حضور العازار ذبح شود. 4آنگاه العازار، قدری از خون گاو را، با انگشت خود، هفت بار به طرف جلوی خیمهٔ عبادت بپاشد. 5بعد حیوان را با پوست، گوشت، خون و سرگین آن بسوزاند. 6العازار چوب سدر و شاخههای زوفا و ریسمان قرمز را بگیرد و آنها را در آتش بیندازد. 7پس از آن باید لباسهای خود را بشوید و غسل کند و بعد به اردوگاه بازگردد، امّا تا شام ناپاک میباشد. 8شخصی که گاو را سوزانده است، باید لباسهای خود را بشوید و غسل کند و او هم تا شام ناپاک میباشد. 9سپس شخصی که ناپاک نباشد، خاکستر گاو را جمع کند و در مکانی پاک در بیرون اردوگاه نگه دارد تا قوم اسرائیل آن را برای آب طهارت، که بهخاطر رفع گناه است، به کار بَرند. 10کسیکه خاکستر گاو را جمع کرده است، لباسهای خود را بشوید و او هم تا شام ناپاک میباشد. این مقرّرات را هم مردم اسرائیل و هم بیگانگانی که در بین آنها سکونت دارند، باید همیشه رعایت کنند.
تماس با جنازه
11هرکسی که جنازهای را لمس کند تا هفت روز ناپاک میباشد. 12او باید در روز سوم و هفتم، خود را با آب طهارت بشوید تا پاک شود. امّا اگر در آن دو روز خود را با آن آب پاک نکند، همانطور ناپاک باقی میماند. 13اگر کسی جنازهای را لمس کند و خود را با آب طاهر نکند، ناپاک باقی میماند، چرا که آب طهارت بر او پاشیده نشده است. آن شخص باید از بین قوم طرد شود، زیرا او معبد خداوند را ناپاک کرده است.
14اگر کسی در چادری بمیرد، این مقرّرات باید رعایت شوند: هرکسی که در آن چادر ساکن است و یا در آن داخل میشود تا هفت روز ناپاک میباشد. 15هرگونه ظرف بیسرپوش که در آن چادر باشد، ناپاک میشود. 16هرگاه شخصی به جسد کسیکه کشته شده، یا به مرگ طبیعی مرده باشد دست بزند، یا استخوان انسان و یا قبری را لمس کند تا هفت روز ناپاک میباشد.
17برای اینکه شخص ناپاک، پاک شود، باید خاکستر گاو قرمز را که برای رفع گناه قربانی شده است در یک ظرف بیندازد و آب روان بر آن بریزد. 18سپس شخصی که پاک باشد، شاخههای نعنا را در آن آب فرو برد و با آن شاخهها، آب را بر چادر و همهٔ ظروفی که در چادر هستند و همچنین بر همهٔ کسانیکه در آن چادر بودهاند، یا به استخوان انسان، یا به جسد و یا به قبری که دست زده باشند، بپاشد. 19شخص پاکی باید آب طهارت را در روز سوم و هفتم بر سر شخص ناپاک بریزد. در روز هفتم، شخص ناپاک باید لباسهای خود را بشوید، غسل کند. او در شام همان روز پاک میشود.
20ولی اگر کسی ناپاک شود و خود را پاک نسازد، ناپاک باقی میماند، چرا که آب طهارت بر او پاشیده نشده است. آن شخص باید از بین قوم اسرائیل طرد شود، زیرا خیمهٔ خداوند را ناپاک کرده است. 21این یک قانون دایمی است. شخصی که آب طهارت را میپاشد، باید لباسهای خود را بشوید و هرکسی که به آن آب دست بزند تا شام ناپاک باقی میماند. 22هرچیزی که دست ناپاک به آن بخورد، ناپاک میشود و هرکسی که چیز ناپاک را لمس کند تا شام ناپاک باقی میماند.
20
واقعهٔ قادش
(خروج 17:1-7)
1در ماه اول سال، قوم اسرائیل به بیابان صین رسیدند و در قادش اردو زدند. در آنجا مریم فوت کرد و دفن شد.
2جاییکه اردو زده بودند، آب نداشت؛ بنابراین مردم به دور موسی و هارون جمع شده، 3لب به شکایت گشوده گفتند: «ای کاش ما هم با خویشاوندان اسرائیلی خود، در حضور خداوند میمردیم. 4چرا ما را در این بیابان آوردید تا با حیوانات خود در اینجا بمیریم؟ 5چرا ما را از مصر به این بیابان خراب و بیعلف آوردید؟ در اینجا نه غلّه است، نه انجیر، نه تاک و نه انار. در اینجا حتّی آب هم، برای نوشیدن نداریم.» 6موسی و هارون از حضور مردم به نزد دروازهٔ خیمهٔ عبادت رفتند و در آنجا به خاک افتادند و حضور با شکوه خداوند بر آنها ظاهر شد.
7خداوند به موسی فرمود: 8«عصا را از جلوی صندوق پیمان بردار. بعد تو و برادرت هارون، قوم اسرائیل را جمع کنید و در پیش چشمان آنها به این صخره بگو که آب خود را جاری سازد. آن وقت میتوانید از آن صخره به مردم و حیواناتشان آب بدهید.» 9پس موسی چنانکه خداوند فرموده بود، عصا را از جلوی صندوق پیمان برداشت.
10بعد او و هارون همهٔ مردم را در نزد آن صخره جمع کردند و موسی به آنها گفت: «ای مردم سرکش بشنوید. آیا میخواهید که ما از این صخره برای شما آب بیرون بیاوریم؟» 11آنگاه موسی عصا را بلند کرد و دو مرتبه به صخره زد. آب فراوان جاری شد و همهٔ مردم و حیوانات آنها از آب نوشیدند.
12خداوند به موسی و هارون فرمود: «چون شما به من اعتماد نکردید و در نزد قوم اسرائیل به قدّوسیّت من احترام نگذاشتید، بنابراین شما آنها را به آن سرزمینی که به آنها وعده دادم، راهنمایی نمیکنید.»
13پس آنجا را مریبه، یعنی مشاجره نامیدند، زیرا در آنجا بود که بنیاسرائیل با خداوند مشاجره کردند و در همانجا خداوند به مردم ثابت کرد که پاک و مقدّس است.
جلوگیری اَدوم از عبور بنیاسرائیل
14موسی قاصدانی را از قادش با این پیام نزد پادشاه اَدوم فرستاد: «ما خویشاوندان تو، یعنی از طایفهٔ اسرائیل هستیم. شما از سختیها و دشواریهایی که ما متحمّل شدهایم، آگاه هستید. 15همچنین میدانید که نیاکان ما چگونه به مصر رفتند و سالیان دراز در آنجا زندگی کردند و مصریان چگونه رفتار ناخوشایندی با نیاکان ما داشتند. 16وقتی ما برای کمک نزد خدا گریستیم، او فریاد ما را شنید و فرشتهای را فرستاد و ما را از مصر بیرون آورد. حالا در قادش که در نزدیکی مرز سرزمین شماست، اردو زدهایم. 17خواهش میکنیم اجازه دهید از سرزمین شما عبور کنیم. ما به کشتزارها و باغهای انگور شما داخل نمیشویم و از چاههای شما آب نمینوشیم، بلکه از شاهراه خواهیم رفت و از آن خارج نمیشویم تا از سرزمین شما بیرون رویم.»
18امّا پادشاه اَدوم گفت: «شما نمیتوانید از اینجا عبور کنید و اگر بخواهید که به سرزمین ما داخل شوید، با شمشیر به مقابلهٔ شما میآییم.»
19قاصدان اسرائیلی به او گفتند: «ما فقط از شاهراه میرویم و اگر ما یا حیوانات ما از آب شما بنوشیم قیمت آب را میپردازیم. تنها تقاضای ما این است که به ما اجازهٔ عبور بدهید.»
20پادشاه اَدوم گفت: «شما حق عبور از خاک ما را ندارید.» آنگاه اَدوم با لشکر عظیم خود به مقابلهٔ بنیاسرائیل آمد. 21وقتی قوم اسرائیل دیدند که اَدومیان به آنها اجازهٔ عبور نمیدهند، ناچار از راه دیگری به سفر خود ادامه دادند.
وفات هارون
22بنیاسرائیل از قادش حرکت کردند و به کوه هور، 23در مرز اَدوم رسیدند. در آنجا خداوند به هارون و موسی فرمود: 24«هارون خواهد مرد و به سرزمینی که به اسرائیل وعده دادم داخل نمیشود، زیرا هردوی شما در کنار چشمهٔ مریبه از دستور من سرپیچی کردید. 25پس حالا هارون و پسرش، العازار را به کوه هور ببر. 26در آنجا لباس کهانت را از تن هارون درآور و به تن پسرش العازار کن. هارون در همانجا میمیرد و به اجداد خود میپیوندد.» 27موسی مطابق امر خداوند رفتار کرد و درحالیکه همهٔ مردم اسرائیل تماشا میکردند آن سه نفر به بالای کوه هور رفتند. 28در آنجا موسی لباس کهانت را از تن هارون بیرون کرد و به پسرش العازار پوشاند. هارون در بالای همان کوه جان سپرد و موسی و العازار از کوه پایین آمدند. 29وقتی بنیاسرائیل از مرگ هارون خبر شدند، مدّت سی روز برای او عزاداری کردند.
21
پیروزی بر کنعانیان
1وقتی پادشاه کنعانی سرزمین عراد، واقع در جنوب کنعان، شنید که بنیاسرائیل از راه اتاریم میآیند، بر آنها حمله کرد و تعدادی از آنها را اسیر کرد. 2پس قوم اسرائیل عهد کردند که اگر خداوند به آنها کمک فرماید تا بر این قوم پیروز شوند، تمام شهرهای آنها را بکلّی نابود کنند. 3خداوند دعای آنها را شنید و کنعانیان را شکست داد و مردم اسرائیل آنها را با شهرهای ایشان نابود کردند، پس آنجا را حُرما، یعنی نابودی نامیدند.
مار برنزی
4بعد از آن، قوم اسرائیل از کوه هور حرکت کرد تا از راهی که به دریای سرخ میرفت، سرزمین اَدوم را دور بزنند. امّا بنیاسرائیل از این سفر طولانی به تنگ آمدند 5و از خدا و موسی شکایت کردند و گفتند: «چرا ما را از مصر آوردید تا در این بیابان بمیریم؟ نه چیزی است که بخوریم و نه آب است که بنوشیم. ما از خوردن این خوراک بیمزه خسته شدهایم.» 6آنگاه خداوند مارهای سمی را در میان ایشان فرستاد و بسیاری از قوم گزیده شدند و مردند. 7مردم اسرائیل نزد موسی آمدند و گفتند: «ما گناه کردهایم، زیرا علیه خداوند و علیه تو شکایت نمودهایم. پس به حضور خداوند دعا کن که ما را از شر این مارها نجات بدهد.» پس موسی برای آنها دعا کرد. 8خداوند به موسی فرمود: «یک مار برنزی بساز و بر تیری بیاویز. اگر هر مارگزیدهای به آن نگاه کند، زنده میماند.» 9پس موسی یک مار برنزی ساخت و آن را بر سر تیری آویخت و همین که مار گزیدهای، به آن نگاه میکرد، شفا مییافت.
عزیمت به سوی موآب
10بنیاسرائیل به سفر خود ادامه داده، به اوبوت رسیدند و در آنجا اردو زدند. 11از آنجا به عییعبارم که در بیابان، در شرق موآب واقع بود، رفتند. 12سپس به وادی زارّد آمدند و در آنجا اردو زدند. 13بعد به طرف شمال وادی ارنون، در نزدیکی مرز اموریان کوچ کردند. (وادی ارنون خط مرزی بین موآبیان و اموریان است.) 14در کتاب «جنگهای خداوند» در این زمینه اشاره شده است که: «...شهر واهیب در سوفه، وادیها؛ رود ارنون، 15رودخانهها و وادیهایی که به شهر عار در امتداد مرز موآب قرار دارند، سرازیر میشوند.»
16سپس بنیاسرائیل سفر خود را به طرف بئر، یعنی چاه ادامه دادند. این همانجایی است که خداوند به موسی فرمود: «قوم اسرائیل را جمع کن و من به آنها آب میدهم.» 17آنگاه بنیاسرائیل این سرود را خواندند:
«ای چاه فوران کن!
برایش سرود بخوانید!
18این چاهی است که شاهزادگان کندند.
با عصای سلطنت و با عصای رهبران کنده شد.»
قوم اسرائیل از بیابان به متانه حرکت کردند 19و از آنجا، به نحلیئیل و بعد به باموت رفتند. 20و از باموت به درّهای در منطقهٔ موآبیان در کوهپایهٔ کوه فسجه که مشرف بر بیابان است، رفتند.
شکست سیحون پادشاه و عوج پادشاه
(تثنیه 2:26-3:11)
21قوم اسرائیل، نمایندگان خود را نزد سیحون، پادشاه اموریان فرستادند که این پیام را به او برسانند: 22«به ما اجازه بدهید که از سرزمین شما عبور کنیم. ما قول میدهیم که فقط از شاهراه برویم، به باغهای انگورتان داخل نشویم و تا زمانی که در خاک شما باشیم، حتّی از آب شما هم ننوشیم.» 23امّا سیحون به آنها اجازه نداد که از خاک او عبور کنند. در عوض ارتش خود را جمع کرد و به مقابلهٔ اسرائیل به بیابان رفت و در ناحیهٔ یاهص، با آنها جنگید. 24مردم اسرائیل بر آنها غالب شدند، سیحون را کشتند و سرزمینشان را از وادی ارنون تا وادی یبوق و تا مرز عمونیان تصرّف کردند. امّا نتوانستند جلوتر بروند، زیرا مرز عمونیان به خوبی محافظت میشد. 25بنیاسرائیل، همهٔ شهرهای اموریان را همراه با شهر حشبون و شهرهای اطراف آن را تصرّف کردند و در آن ساکن شدند. 26حشبون پایتخت اموریان بود که سیحون قبلاً در جنگ با پادشاه سابق موآب آن را با تمام سرزمین آنها تا وادی ارنون تصرّف کرده بود. 27شاعران دربارهٔ حشبون چنین گفتهاند:
«به حشبون بیایید و آن را آباد کنید،
پایتخت سیحون را بنا نمایید،
28زیرا آتشی از حشبون برخاست
و شهر عار در موآب را ویران کرد
و بلندیهای ارنون را بلعید.
29وای بر تو ای موآب!
ای قوم کموش هلاک شدید.
پسرانش را فراری و دخترانش را
به دست سیحون، پادشاه اموری اسیر ساخت.
30سعادت و کامرانی ایشان
از حشبون تا به دیبون نابود گشت
و ما آنها را تا نوفح که نزدیک میدباست
از بین بردیم.»
31به این ترتیب قوم اسرائیل در سرزمین اموریان ساکن شدند. 32موسی چند نفر را به یعزیر فرستاد تا وضع آنجا را بررسی کنند. بعد قوم اسرائیل به آنجا حمله بردند و آن شهر را با روستاهای اطراف آن گرفتند و ساکنان آنجا را بیرون راندند.
33سپس بازگشتند و به طرف باشان رفتند. امّا عوج پادشاه باشان، با ارتش خود به مقابلهٔ آنها به ادرعی آمد. 34خداوند به موسی فرمود: «از عوج نترس؛ زیرا من او را با مردم و سرزمین ایشان به دست تو تسلیم کردهام و تو همان کاری را که با سیحون، پادشاه اموری در حشبون کردی، با او هم بکن.» 35پس بنیاسرائیل، عوج را با پسران و ساکنان آنجا به قتل رساندند و احدی را زنده نگذاشتند و سرزمین ایشان را متصرّف شدند.
22
فرستادن نمایندگان پادشاه موآب نزد بلعام
1بعد از آن، قوم اسرائیل به سمت دشت موآب حرکت کردند و در شرق رود اردن، مقابل شهر اریحا اردو زدند.
2چون بالاق، پسر صفور پادشاه موآب با خبر شد که تعداد بنیاسرائیل بسیار زیاد است و چه بلایی را بر سر اموریان آوردند، 3او و موآبیان بسیار ترسیدند. 4موآبیان به رهبران مدیان پیام فرستاده گفتند: «این گروه بزرگ، مثل گاوی که سبزه را میجَود، ما را خواهد خورد.» 5پس بالاق، پادشاه موآب پیامی به بلعام، پسر بعور در فتور که در کنار رود فرات در سرزمین آماو واقع است، فرستاده گفت: «گروه بزرگی از سرزمین مصر آمدهاند و در همهجا پراکنده شده و در نزدیکی ما جا گرفتهاند. 6حالا ما از تو خواهش میکنیم که بیایی و این قوم را لعنت کنی، زیرا آنها از ما قویتر هستند. شاید به این ترتیب، من بتوانم آنها را شکست بدهم و از این سرزمین بیرون برانم. ما میدانیم کسی را که تو برکت بدهی، برکت میبیند و هرکسی را که نفرین کنی، نفرین میشود.»
7رهبران موآب و مدیان با مبلغی پول به عنوان مزد نفرین، نزد بلعام رفتند و پیام بالاق را به او رساندند. 8بلعام به آنها گفت: «امشب همین جا بمانید و فردا آنچه را که خداوند به من بفرماید، به شما میگویم.» پس رهبران موآب شب را با بلعام به سر بردند.
9همان شب خدا نزد بلعام آمد و فرمود: «این مردان کیستند؟»
10بلعام جواب داد: «اینها نمایندگان بالاق، پادشاه موآب هستند. او آنها را فرستاده است و میگوید، 11که یک گروه عظیم مردم از مصر آمده و در همهجا پراکنده شدهاند و از من خواهش کرده است که بروم و آنها را نفرین کنم تا او بتواند با آنها بجنگد و آنها را از آنجا براند.»
12خدا به او فرمود: «تو نباید با آنها بروی و آن قوم را نفرین کنی، زیرا من آنها را برکت دادهام.»
13پس بلعام، فردای آن روز صبح برخاسته، نزد فرستادگان بالاق رفت و به آنها گفت: «به وطن خود بازگردید، زیرا که خداوند اجازه نداد که با شما بروم.» 14نمایندگان بالاق دوباره به وطن خود بازگشتند و به او گفتند: «بلعام از آمدن خودداری میکند.»
15سپس بالاق بار دیگر گروه مهمتر و بزرگتری را فرستاد. 16آنها به بلعام گفتند: «بالاق از تو استدعا میکند که بیایی. 17او از تو با احترام پذیرایی میکند و هر امری که تو بفرمایی، بجا میآورد. لطفاً بیا و این قوم را نفرین کن.»
18بلعام به آنها گفت: «اگر بالاق، کاخ خود را پر از طلا و نقره کند و به من ببخشد، از امر خداوند خدای خود به هیچوجه سرپیچی نمیکنم. 19به هرحال، بازهم امشب را اینجا بمانید تا بدانم که خداوند به من چه خواهد گفت.»
20خدا همان شب به بلعام گفت: «حالا که این مردان دوباره آمدهاند، برخیز و با آنها برو، امّا فقط آنچه را که من به تو میگویم، انجام بده.» 21پس بلعام صبح برخاست. الاغ خود را پالان کرد و با رهبران بالاق به راه افتاد.
الاغ بلعام به زبان میآید
22امّا خداوند از رفتن بلعام خشمگین شد و فرشتهٔ خود را سر راه او فرستاد و راه را بر او بست. بلعام درحالیکه بر الاغ خود سوار بود، دو نوکرش همراه او میرفتند. 23الاغ بلعام، فرشتهٔ خداوند را دید که شمشیری در دست دارد و سر راه ایستاده است. آنگاه الاغ از جاده رم کرد و به مزرعهای رفت. بلعام الاغ را زد و آن را دوباره به جاده بازگرداند. 24بعد فرشتهٔ خدا در جاییکه جاده تنگ میشد و در دو طرف آن دیوارهای سنگی دو باغ انگور قرار داشتند، ایستاد. 25چون الاغ دید که فرشتهٔ خداوند آنجا ایستاده است، خود را به دیوار چسباند و پای بلعام را به آن فشرد. بلعام دوباره الاغ را زد. 26آن وقت فرشته پیش رفت و در جای تنگتری ایستاد که الاغ به هیچ وجه نمیتوانست از آنجا عبور کند. 27الاغ در بین جاده خوابید و بلعام خشمگین شد و با چوب دست خود، الاغ را زد. 28آنگاه خداوند، الاغ را بزبان آورد و به بلعام گفت: «گناه من چیست که مرا سه بار زدی؟»
29بلعام جواب داد: «تو مرا مسخره کردی. ای کاش یک شمشیر داشتم و تو را در همین جا میکشتم.»
30الاغ به بلعام گفت: «آیا من همان الاغی نیستم که تمام عمر بر آن سوار شدهای؟ آیا هرگز چنین کاری کردهام؟» بلعام جواب داد: «نه!»
31آن وقت خداوند چشمان بلعام را باز کرد و بلعام فرشتهٔ خداوند را دید که شمشیر به دست، سر راه ایستاده است و وی نزد او به خاک افتاد. 32فرشته به او گفت: «چرا الاغت را سه مرتبه زدی؟ من آمدهام تا تو را از رفتن باز دارم، زیرا این سفر تو از روی بیاطاعتی است. 33این الاغ سه مرتبه مرا دید و از سر راه من دور شد. اگر این الاغ این کار را نمیکرد تو را میکشتم و این الاغ را زنده میگذاشتم.»
34بلعام به فرشته گفت: «من گناه کردهام. من متوجّه نشدم که در سر راه ایستاده بودی. حالا اگر با رفتن من موافق نیستی، من به خانهٔ خود برمیگردم.» 35فرشتهٔ خداوند به او فرمود: «با این مردان برو، امّا فقط هرچه را که من به تو میگویم، بگو.» پس بلعام با فرستادگان بالاق حرکت کرد.
استقبال بالاق از بلعام
36چون بالاق با خبر شد که بلعام میآید، به استقبال او به شهر موآب، در کنار وادی ارنون، واقع در مرز موآب رفت. 37بالاق از بلعام پرسید: «چرا بار اول که قاصدانم را فرستادم نیامدی؟ آیا فکر میکردی که من به تو پاداش شایستهای نخواهم داد؟»
38بلعام جواب داد: «من اکنون آمدهام، امّا قدرتی ندارم. من فقط کلامی را که خداوند در دهان من بگذارد، به زبان میآورم.» 39پس بلعام، همراه بالاق به شهر حصوت رفت. 40در آنجا بالاق گاو و گوسفند قربانی کرد و گوشت آنها را برای بلعام و رهبرانی که با او بودند، فرستاد.
41بامدادان بالاق بلعام را به سر کوه بَموت بعل برد تا از آنجا عدّهای از قوم اسرائیل را ببیند.
23
اولین نبوّت بلعام
1بلعام به بالاق گفت: «در اینجا هفت قربانگاه بساز و برای من هفت گاو و هفت قوچ آماده کن.»
2بالاق طبق دستور او رفتار کرد و آنها بر هر قربانگاه یک گاو و یک قوچ را قربانی کردند. 3بعد بلعام به بالاق گفت: «در کنار قربانی سوختنی خود بایست و من میروم تا ببینم که آیا خداوند به ملاقات من میآید، یا نه. هرچه که او به من بفرماید، تو را از آن آگاه میسازم.» پس بلعام تنها بالای تپّهای رفت 4و در آنجا خدا او را ملاقات کرد. بلعام به او گفت: «من هفت قربانگاه درست کردم و بر هر کدام آنها یک گاو و یک قوچ قربانی کردم.»
5خداوند به بلعام فرمود که چه بگوید و او را دوباره نزد بالاق فرستاد تا پیام او را برساند. 6پس بلعام نزد بالاق که با تمام رهبران موآب در کنار قربانی سوختنی خود ایستاده بودند، بازگشت
7و چنین گفت:
«بالاق مرا از سوریه،
از کوههای مشرق آورد.
به من گفت: 'بیا و یعقوب را بهخاطر من نفرین کن.
بیا و به قوم اسرائیل لعنت بفرست.'
8چگونه میتوانم قومی را نفرین کنم که خدا نفرین نکرده است؟
چگونه میتوانم مردمی را لعنت کنم که خدا لعنت نکرده است؟
9از فراز کوهها آنها را میبینم،
از بالای تپّهها آنها را تماشا میکنم.
آنها مردمی هستند که تنها زندگی میکنند،
خود را جزو اقوام دیگر بشمار نمیآورند.
10آنها مانند غبار، بیشمارند و بیحساب.
ای کاش، این سعادت را میداشتم،
که مثل یکی از افراد قوم خدا بمیرم.
ایکاش، عاقبت من، مانند عاقبت آنها باشد.»
11بالاق از بلعام پرسید: «این چه کاری بود که تو به من کردی؟ من به تو گفتم دشمنانم را نفرین کنی، ولی تو آنها را برکت دادی.»
12بلعام پاسخ داد: «آیا نباید آنچه را که خداوند بر زبانم میگذارد بیان کنم.»
دومین نبوّت بلعام
13بالاق به او گفت: «بیا تا تو را به مکان دیگری ببرم. از آنجا تنها یک قسمت قوم اسرائیل را میبینی. از همانجا آنها را برای من نفرین کن.» 14پس بالاق او را به مزرعه صوفیم که بر کوه فسجه واقع است برد. در آنجا هفت قربانگاه ساخت و بر هر کدام آنها یک گاو و یک قوچ قربانی کرد.
15بلعام به پادشاه گفت: «تو در همین جا کنار قربانی سوختنی بایست. من در آنجا برای ملاقات خداوند میروم.»
16خداوند به ملاقات بلعام آمد و به او فرمود که پیام او را به بالاق برساند. 17بلعام نزد بالاق که با رهبران موآب کنار قربانی سوختنی ایستاده بودند، برگشت. بالاق از او پرسید: «خداوند چه فرمود؟» 18بلعام این چنین بیان کرد:
«ای بالاق، برخیز و بشنو!
ای پسر صفور به من گوش فرا ده!
19خداوند چون انسان نیست که دروغ بگوید،
یا چون او توبه کند.
به آنچه که قول بدهد عمل میکند، او سخن میگوید و به انجام میرسد.
20به من امر فرموده است که آنها را برکت بدهم.
او به آنها برکت داده است؛ من آن را نمیتوانم تغییر دهم.
21او در آیندهٔ اسرائیل بدبختی و دشواری نمیبیند
خداوند خدای ایشان با آنهاست.
آنها او را به عنوان پادشاه خویش اعلام میکنند.
22خدا آنها را از مصر بیرون آورد.
آنها چون گاو وحشی نیرومند هستند.
23کسی نمیتواند اسرائیل را جادو کند
و افسون کسی بر آنها کارگر نیست.
دربارهٔ اسرائیل میگویند:
'خدا چه کارهایی برای آنها کرده است.'
24این قوم را ببینید
که مثل شیر مادّه برمیخیزند
و مانند شیر نر به پا میایستند.
تا وقتیکه شکار خود را نخورند
و خون کشتهشدگان خود را ننوشند،
نمیخوابند.»
25بالاق به بلعام گفت: «نه آنها را نفرین کن و نه به آنها برکت بده.»
26بلعام پاسخ داد: «مگر من به تو نگفتم، هرآنچه را که خداوند بگوید، انجام خواهم داد.»
27آنگاه بالاق به او گفت: «حالا بیا تا به جای دیگری برویم، شاید مورد پسند خدا باشد و به تو اجازه بدهد که قوم اسرائیل را از آنجا برای من نفرین کنی.» 28بالاق او را بر قلّهٔ فغور که مشرف به بیابان بود، برد. 29بلعام به او گفت که هفت قربانگاه بسازد و هفت گاو و هفت قوچ را برای قربانی آماده کند. 30بالاق مطابق دستور او عمل کرد و بر هر قربانگاه یک گاو و یک قوچ قربانی کرد.
24
نبوّت سوم بلعام
1وقتی بلعام دید که خداوند از برکت دادن به اسرائیل خشنود شده است، مانند گذشته به جادو متوسّل نشد، بلکه رو به طرف بیابان کرد 2قوم اسرائیل را دید که طایفهطایفه در آنجا اردو زدهاند. آنگاه روح خدا بر او نازل شد 3و این کلام بر زبانش جاری شد:
«وحی بلعام پسر بعور،
وحی آن مردی که چشمانش باز شد،
4وحی کسیکه سخنان خدا را شنید،
و رؤیایی را دید که خدای متعال نشان داد،
آن که به خاک افتاد و چشمانش باز شد.
5اردوهای شما چقدر زیباست،
6همچون درختان عودی که خداوند به دست خود کاشته باشد،
و چون درختان سدر کنار جویبارها.
7دلوهای ایشان، از آب لبریز میشود.
بذرهای ایشان، با آب فراوان آبیاری میشوند.
پادشاه آنها بزرگتر از اجاج میباشد
و مملکت آنها سرفراز میگردد.
8خدا آنها را از مصر بیرون آورد.
او مانند گاو وحشی برای آنان میجنگد،
و آنها دشمنان خود را میبلعند.
استخوانهایشان را خُرد میکنند،
تیرهای آنان را میشکنند.
9مانند شیر میخوابند
و کسی جرأت آن را ندارد
که آنها را بیدار کند.
کسیکه تو را برکت بدهد، برکت ببیند
و لعنت باد بر کسیکه تو را لعنت کند.»
10آتش خشم بالاق بر بلعام افروخته شد و درحالیکه دستهای خود را به هم میزد، به بلعام گفت: «من تو را فراخواندم که دشمنان مرا نفرین کنی، امّا تو برعکس، سه بار آنها را برکت دادی. 11از اینجا زود برو و به خانهات بازگرد. من گفتم که به تو پاداش خوبی خواهم داد، امّا خدا تو را از آن محروم ساخت.»
12بلعام گفت: «من به قاصدانت گفتم: 13که اگر تو قصرت را پر از طلا و نقره کنی و به من بدهی، من نمیتوانم از فرمان خداوند سرپیچی نمایم و یا آنچه خودم بخواهم بگویم. من هرچه را که خداوند بفرماید، میگویم.
14«حالا نزد قوم خود میروم، امّا باید بدانی که در آینده، قوم اسرائیل چه بلایی بر سر مردم تو میآورند.»
نبوّت چهارم بلعام
15بلعام چنین سخن خود را آغاز کرد:
«این است وحی بلعام پسر بعور،
وحی مردی که چشمانش باز شد،
وحی آن کسیکه سخنان خدا را شنید
16و خدای متعال به او حکمت آموخت
و رؤیایی را دید،
که خدای قادر مطلق به او نشان داد.
او به خاک افتاد و چشمانش باز شد.
17او را خواهم دید،
امّا نه حالا،
او را تماشا خواهم کرد،
ولی نه از نزدیک.
پادشاهی همچون ستارهای درخشان
در اسرائیل ظهور خواهد نمود.
او رهبران موآب را شکست میدهد.
مردم آشوبگر را سرکوب میکند،
18و دشمنان خود را در اَدوم شکست میدهد،
زمین ایشان را تصرّف میکند،
19اسرائیل به پیروزی ادامه میدهد،
دشمنان را پایمال میسازد
و کسی را هم زنده نمیگذارد.»
20بعد بلعام رو به طرف عمالیقیان کرد و این چنین پیشگویی کرد:
«عمالیقیان مقتدرترین اقوام بودند،
امّا سرانجام، همه هلاک میشوند.»
21سپس به قینیان نگاه کرد و این چنین پیشگویی کرد:
«جای سکونت شما مستحکم است،
آشیانهٔ شما بر صخرهای قرار دارد.
22امّا قینیان از بین میروند
و لشکر نیرومند آشوریان،
شما را به اسارت میبرد.»
23بلعام با این سخنان به پیشگویی خود پایان بخشید:
«افسوس که وقتی خدا این کار را انجام بدهد،
هیچکسی زنده نخواهد بود.
24کشتیها از سواحل قبرس میآیند،
آشور و عابر را سرکوب میسازند،
امّا خود آنها هم نابود میشوند.»
25بعد بعلام برخاست و به وطن خود بازگشت و بالاق هم به راه خود رفت.
25
بتپرستی قوم اسرائیل
1در زمانی که قوم اسرائیل در درّهٔ اقاقیا اردو زده بودند، مردان آنها با دختران موآب زنا میکردند. 2این دخترها آنها را دعوت میکردند تا در مراسم قربانی که برای بُتهای ایشان برگزار میشد، شرکت کنند. مردان اسرائیلی گوشت قربانی را میخوردند و بُتهای ایشان را پرستش میکردند. 3به مرور زمان، قوم اسرائیل به پرستش بت بعلفغور پرداختند. پس خشم خداوند بر قوم اسرائیل افروخته شد 4و به موسی فرمود: «همهٔ رهبران طایفههای اسرائیل را در روز روشن در حضور من اعدام کنید تا خشم سهمگین من از سر قوم اسرائیل دور شود.» 5موسی به قضات اسرائیل گفت: «تمام کسانی را که بت بعلفغور را پرستش کردهاند، اعدام کنید.»
6سپس یکی از مردان اسرائیلی در برابر چشمان موسی و تمام مردمی که در جلوی خیمهٔ عبادت گریه میکردند، یک زن مدیانی را با خود به اردوگاه آورد. 7وقتی فینحاس، پسر العازار، نوه هارون کاهن این را دید، نیزهای را به دست گرفت 8و به دنبال آن مرد، به درون چادری که دختر را به آن برده بود رفت و نیزه را در بدن هردوی آنها فروبرد و به این ترتیب، بلا از سر مردم اسرائیل رفع شد. 9با وجود این، بیست و چهار هزار نفر در اثر آن بلا تلف شدند.
10خداوند به موسی فرمود: 11«فینحاس، پسر العازار، نوه هارون کاهن، خشم مرا فرونشاند. او نخواست که به غیراز من خدای دیگری را پرستش کند، بنابراین من هم قوم اسرائیل را تلف نکردم. 12-13پس به او بگو که چون او حرمت مرا حفظ کرد و باعث شد که من گناه قوم اسرائیل را ببخشم، من با او یک پیمان ابدی میبندم که او و فرزندانش برای همیشه کاهن باشند.»
14نام مرد اسرائیلی که با آن زن مدیانی کشته شد، زمری بود. او پسر سالو، یکی از رؤسای طایفهٔ شمعون بود. 15زن مدیانی هم کزبی نام داشت و دختر صور، یکی از بزرگان خاندان مدیان بود.
16خداوند به موسی فرمود: 17«مدیان را سرکوب کن و ایشان را از بین ببر. 18زیرا آنها با حیله و نیرنگ شما را گمراه ساختند و به پرستش بت بعلفغور تشویق کردند و واقعهٔ مرگ کزبی این امر را ثابت میسازد.»
26
دومین سرشماری
1بعد از آن که بلا رفع شد، خداوند به موسی و العازار، پسر هارون کاهن فرمود: 2«تمام مردان اسرائیلی را، از بیست ساله به بالا سرشماری کنید تا مشخص شود که از هر طایفه چند نفر میتوانند در جنگ شرکت کنند.» 3-4پس موسی و العازار کاهن به رؤسای طایفههای اسرائیل که در دشت موآب، در کنار رود اردن، مقابل اریحا اردو زده بودند، فرمان داد که سر شماری را شروع کنند.
نتیجهٔ سرشماری مردان اسرائیل که از مصر آمدند، به این قرار بود:
5از طایفهٔ رئوبین نخستزادهٔ یعقوب، خاندانهای حنوک، فلو، 6حصرون و کرمی جزو این طایفه بودند 7و تعداد ایشان چهل و سه هزار و هفتصد و سی نفر بود. 8یکی از فرزندان فلو الیاب نام داشت 9که پدر نموئیل، داتان و ابیرام بود. داتان و ابیرام، دو نفر از رهبران، با هم دستی قورح علیه موسی و هارون توطئه نمودند و با این کار خود به خداوند اهانت کردند. 10زمین دهان خود را باز کرد و آنها را فرو برد، همراه با آنها، قورح و پیروانش نیز کشته شدند و همچنین آتشی از جانب خداوند آمد و دویست و پنجاه نفر را خاکستر ساخت. این اخطاری بود به سایر قوم اسرائیل. 11امّا پسران قورح کشته نشدند.
12خاندانهای نموئیل، یامین، یاکین، 13زارح و شاول، جزو طایفهٔ شمعون بودند. 14جمعیّت آنها بیست و دو هزار و دویست نفر بود.
15خاندانهای صفون، حَجّای، شونی، 16ازنی، عیری، 17ارودی و ارئیلی، جزو طایفهٔ جاد به شمار میرفتند 18و جمعیّت آنها چهل هزار و پانصد نفر بود.
19-21خاندانهای شیله، فارص، زارح، حصرون و حامول، جزو طایفهٔ یهودا بودند. (دو پسر یهودا، عیر و اونان در سرزمین کنعان مردند و شامل آنها نبودند.) 22تعداد این خاندانها به هفتاد و شش هزار و پانصد نفر میرسید.
23خاندانهای تولع، فوه، 24یاشوب و شمرون، جزو طایفهٔ یساکار بودند 25و جمعیّت آنها به شصت و چهار هزار و سیصد نفر میرسید.
26خاندانهای سارد، ایلون و یحلیئیل، جزو طایفهٔ زبولون بودند. 27و جمعیّت آنها به شصت هزار و پانصد نفر بالغ میشد.
28طایفهٔ یوسف پدر منسی و افرایم.
29طایفهٔ منسی، ماخیر پسر منسی و پدر جلعاد بود، نسبنامههای خاندانهای زیر به جلعاد رسد. 30خاندانهای ایعزر، حالق، 31اسریئیل، شکیم، 32شمیداع و حافر فرزندان جلعاد بودند. 33صلفحاد، پسر حافر پسری نداشت، امّا دارای پنج دختر به نامهای محله، نوعه، حجله، ملکه و ترصه بود. 34تعداد این خاندانها پنجاه دو هزار و هفتصد نفر بود.
35خاندانهای شوتالح، باکر و تاحن، جزو طایفهٔ افرایم بودند. 36یکی از خاندانهای شوتالح عیرانیها بودند. 37تعداد این خاندانها، به سی و دو هزار و پانصد نفر بالغ میشد. این خاندانها از نسل یوسف بودند.
38خاندانهای بالع، اشبیل، احیرام، 39شفوفام و حوفام از طایفهٔ بنیامین بودند. 40خاندانهای ارد و نعمان فرزندان بالع بودند. 41تعداد افراد این خاندانها به چهل و پنج هزار و ششصد نفر میرسید.
42خاندان شوحام، 43که جمعیّت آنها به شصت و چهار هزار و چهارصد نفر بالغ میشد، از طایفهٔ دان بود.
44-46خاندانهای یمنه، یشوی، بریعه، حابر و ملکیئیل، جزو طایفهٔ اشیر بودند. اشیر دختری هم به نام سارح داشت. 47تعداد آنها پنجاه و سه هزار و چهارصد بود.
48-49خاندانهای یاحصئیل، جونی، یصر و شلیم، از طایفهٔ نفتالی بودند 50و تعدادشان به چهل و پنج هزار و چهارصد نفر میرسید.
51جمعیّت کلّ مردان قوم اسرائیل ششصد و یکهزار و هفتصد و سی نفر بود.
52خداوند به موسی فرمود: 53«این سرزمین را به تناسب تعداد هر طایفه بین ایشان تقسیم کن. 54-56تقسیمات زمین باید به قید قرعه صورت بگیرد و به طایفهٔ بزرگتر، زمین زیادتر و به طایفهٔ کوچکتر، زمین کمتر داده شود.»
57طایفهٔ لاوی شامل خاندانهای جرشون، قهات و مراری بود. 58خاندانهای لبنی، حبرون، محلی، موشی و قورح هم، جزو طایفهٔ لاوی بودند. قهات پدر عمرام بود. 59عمرام با یوکابَد، دختر لاوی که در مصر متولّد شده بود ازدواج کرد. او برای عمرام دو پسر به نامهای موسی و هارون و همچنین یک دختر به نام مریم به دنیا آورد. 60هارون چهار پسر به نامهای ناداب، ابیهو، العازار و ایتامار داشت. 61ناداب و ابیهو وقتی آتش غیر مجاز را برای خداوند تقدیم کردند، مردند. 62تعداد افراد ذکور لاوی، از یک ماهه به بالا بیست و سه هزار نفر بود. امّا لاویان، جدا از طایفههای دیگر اسرائیل، سرشماری شدند، زیرا به آنها زمین در سرزمین اسرائیل داده نشد.
63این بود نتیجهٔ سرشماری خاندانهایی که، توسط موسی و العازار در دشت موآب، در کنار رود اردن، مقابل اریحا صورت گرفت. 64در تمام این سرشماری، حتّی یک نفر هم، از آن اشخاصی که قبلاً توسط موسی و هارون کاهن در صحرای سینا سرشماری شده بودند، وجود نداشت، 65زیرا خداوند فرموده بود که تمام آن افراد، به استثنای کالیب، پسر یفنه و یوشع، پسر نون در بیابان خواهند مُرد.
27
دختران صَلفحاد
1مَحله، نوعه، حُجله، مِلکه و تِرصه، دختران صلفحاد بودند. صلفحاد پسر حافر بود و حافر پسر جلعاد، نوه ماخیر و نتیجهٔ منسی و منسی یکی از پسران یوسف بود. 2روزی دختران صلفحاد در کنار در خیمهٔ عبادت رفتند و به موسی، العازار کاهن، رهبران طایفهها و سایر مردمی که در آنجا حضور داشتند، چنین گفتند: 3«پدر ما در بیابان مرد و پسری نداشت. او جزو پیروان قورح نبود که برضد خداوند سرکشی کردند. او بهخاطر گناه خودش مُرد. 4فقط برای اینکه او پسری نداشت، باید نام پدر ما، از بین طایفهاش محو شود؟ ما خواهش میکنیم که برای ما هم، مانند خویشاوندان پدر ما زمین داده شود.»
5موسی ادّعای ایشان را به حضور خداوند آورد 6و خداوند به موسی فرمود: 7«دختران صلفحاد راست میگویند، در میان عموهایشان، زمین موروثی به ایشان بده و سهم پدر ایشان را به ایشان واگذار نما. 8به قوم اسرائیل بگو که هرگاه مردی میمیرد و پسری از خود بجا نمیگذارد، باید میراث او به دخترش برسد. 9اگر دختر نداشته باشد، زمین او به برادرانش تعلّق میگیرد. 10اگر برادر نداشته باشد، به عموهایش داده شود 11و اگر عمو یا برادر هم نداشته باشد، پس زمینش به نزدیکترین خویشاوندان او سپرده شود. من، خداوند به تو امر میکنم تا به مردم اسرائیل بگویی که باید این قانون را رعایت کنند.»
انتخاب یوشع به جانشینی موسی
(تثنیه 31:1-8)
12خداوند به موسی فرمود: «بر سر کوه عباریم برو و از آنجا سرزمینی را که به قوم اسرائیل دادهام، ببین. 13پس از آن که آن را دیدی، تو نیز مانند برادرت هارون، خواهی مرد. 14زیرا هردوی شما هنگامیکه قوم اسرائیل در مریبه علیه من شورش کردند، در بیابان صین از اوامر من سرپیچی کردید و شما نخواستید قدرت مقدّس مرا در حضور قوم تصدیق کنید.» (مریبه چشمهای است در قادش واقع در بیابان صین.)
15موسی به حضور خداوند عرض کرد: 16«ای خداوند، خدایی که سرچشمهٔ حیات تمام بشر هستی، از تو استدعا میکنم که شخصی را به عنوان هادی و راهنمای این قوم انتخاب کنی 17تا بتواند آنها را در همهٔ امور هدایت کند، از آنها مراقبت نماید و قوم تو مانند گوسفندان بیشبان نماند.»
18خداوند به او فرمود: «برو دست خود را بر یوشع، پسر نون که روح من در او قرار دارد، بگذار. 19بعد او را نزد العازار کاهن و تمام قوم ببر و در حضور همگی به عنوان پیشوای قوم تعیین کن. 20بعضی از اختیارات خود را به او بده تا تمام مردم اسرائیل از او اطاعت نمایند. 21او باید برای گرفتن دستور از من نزد العازار برود. من به وسیلهٔ اوریم با العازار صحبت میکنم و العازار اوامر مرا به یوشع میرساند و به این ترتیب، من آنها را هدایت میکنم.» 22موسی طبق فرمان خداوند عمل کرد. او یوشع را به حضور العازار کاهن و تمام قوم اسرائیل آورد. 23طبق فرمان خداوند، بر سر او دست گذاشت و او را به عنوان پیشوای قوم تعیین کرد.
28
مراسم قربانی روزانه
(خروج 29:38-46)
1خداوند به موسی فرمود 2که به قوم اسرائیل این چنین دستور بدهد: قربانیهایی که بر آتش به خداوند تقدیم میکنید، مرا خشنود میسازند، پس باید در موقع معیّن و مطابق دستور خداوند تقدیم شوند.
3این قربانی باید دو برّهٔ نر یک ساله و بیعیب باشد و هر روز به عنوان قربانی سوختنی تقدیم شود. 4یک برّه را در صبح و یکی را در شام قربانی کنند. 5با هر کدام آنها، یک کیلو آرد مرغوب، مخلوط با یک لیتر روغن زیتون، به عنوان هدیهٔ آردی تقدیم شود. 6این قربانی سوختنی است که در کوه سینا تعیین شد تا هر روز به عنوان عطر خوشبو به خداوند تقدیم شود. 7به علاوه، با برّهای که در صبح قربانی میشود هدیهٔ نوشیدنی هم باید تقدیم گردد و آن عبارت است از یک لیتر شراب و باید در قربانگاه در حضور من ریخته شود. 8همچنین با برّهٔ قربانی شام نیز، هدیهٔ آردی و نوشیدنی تقدیم گردد. بوی این قربانی که بر آتش تقدیم میشود، برای خداوند دلپسند است.
قربانی روز سبت
9در روز سبت دو برّهٔ یک ساله و بیعیب قربانی شود. همراه این قربانی هدیهٔ آردی نیز باشد که عبارت است از: دو کیلو آرد مخلوط با یک لیتر روغن زیتون و همچنین یک لیتر شراب به عنوان هدیهٔ نوشیدنی، تقدیم گردد. 10این قربانی باید در هر سبت به علاوهٔ قربانی روزانه، با هدیهٔ نوشیدنی آن تقدیم شود.
قربانی ماه نو
11در روز اول هر ماه، باید یک قربانی سوختنی به خداوند تقدیم گردد که عبارت است از: دو گاو جوان، یک قوچ و هفت برّهٔ نر یک ساله که همه باید سالم و بیعیب باشند. 12همچنین برای هر گاو سه کیلو، برای قوچ دو کیلو 13و برای هر برّه یک کیلو آرد مخلوط با روغن زیتون به عنوان هدیهٔ آردی، تقدیم شود. بوی این قربانی که بر آتش تقدیم میگردد، برای خداوند دلپسند میباشد. 14با هر گاو دو لیتر شراب، با قوچ یک و نیم لیتر و با هر برّه یک لیتر به عنوان هدیهٔ نوشیدنی تقدیم شود. این قربانی سوختنی است که باید هر ماه در طول سال تقدیم شود. 15به جز قربانی سوختنی روزانه و هدیهٔ نوشیدنی آن، یک بُز نر هم، در روز اول هر ماه، به عنوان قربانی گناه تقدیم شود.
عید نان فطیر
(لاویان 23:5-14)
16در روز چهاردهم ماه اول، مراسم فصح را به احترام نام خداوند برگزار کنید. 17از روز پانزدهم برای هفت روز مراسم عید را جشن بگیرید و در این روزها، تنها نان بدون خمیرمایه خورده شود. 18روز اول عید، روز عبادت است و کار دیگری نکنید. 19در این روز، دو گاو جوان، یک قوچ و هفت برّهٔ نر یک ساله، که همه سالم و بیعیب باشند، به عنوان قربانی سوختنی بر آتش به خداوند تقدیم شود. 20با هر گاو سه کیلو، با قوچ دو کیلو، 21با هر برّه یک کیلو آرد مخلوط با روغن زیتون به عنوان هدیهٔ آردی تقدیم گردد. 22یک بُز نر هم، برای کفّارهٔ گناهان خود قربانی کنید. 23این قربانیها، علاوه بر قربانیهایی میباشند که هر روز صبح تقدیم میشوند. 24در طول این هفت روز، به غیراز قربانی سوختنی روزانه و هدیهٔ نوشیدنی آن، قربانی مخصوص فصح را نیز، تقدیم کنید. بوی این قربانی که بر آتش تقدیم میشود، مورد پسند خداوند میباشد. 25در روز هفتم دوباره برای عبادت جمع شوید و هیچ کار دیگری نکنید.
عید نوبر محصولات
(لاویان 23:15-22)
26در روز عید نوبر محصولات، که اولین محصول غلّه را به خداوند تقدیم میکنید، همگی باید برای عبادت جمع شوید و به هیچ کار دیگری دست نزنید. 27در این روز، دو گاو جوان، یک قوچ و هفت برّهٔ نر یک ساله را به عنوان قربانی سوختنی به خداوند تقدیم کنید. بوی این قربانی برای خداوند دلپسند میباشد. 28همچنین با هر گاو سه کیلو، با قوچ دو کیلو 29و با هر برّه یک کیلو آرد مخلوط با روغن زیتون، به عنوان هدیهٔ آردی تقدیم شود. 30برای کفّارهٔ گناهان خود، یک بُز نر را هم قربانی کنید. 31این قربانیها باید با هدایای نوشیدنی آنها تقدیم شوند. اینها به اضافه قربانی سوختنی روزانه میباشند که با هدیهٔ آردی آن تقدیم میگردد. همهٔ حیواناتی که قربانی میشوند، باید سالم و بیعیب باشند.
29
قربانی عید سال نو
(لاویان 23:23-25)
1در روز اول ماه هفتم، همگی باید برای عبادت جمع شوید و هیچ کار دیگری نکنید. در این روز شیپورها را بنوازید 2و یک گاو جوان، یک قوچ و هفت برّهٔ نر یک ساله، که همه سالم و بیعیب باشند، به عنوان قربانی سوختنی به خداوند تقدیم کنید. بوی این قربانی مورد پسند خداوند واقع میشود. 3با گاو سه کیلو، با قوچ دو کیلو 4و با هر برّه یک کیلو آرد مخلوط با روغن زیتون، به عنوان هدیهٔ آردی تقدیم کنید. 5همچنین یک بُز نر را برای کفّارهٔ گناهان خود قربانی کنید. 6اینها به علاوه قربانی سوختنی ماهانه با هدیهٔ آردی آن و به غیراز قربانی سوختنی روزانه با هدایای آردی و نوشیدنی آن است که مطابق مقرّرات مربوطه تقدیم میشوند. بوی این قربانی سوختنی، مورد پسند خداوند واقع میشود.
قربانی روز کفّاره
(لاویان 23:26-32)
7در روز دهم ماه هفتم، باز برای عبادت جمع شوید، روزه بگیرید و به هیچ کار دیگری دست نزنید. 8در این روز یک گاو جوان، یک قوچ و هفت برّهٔ نر یک ساله را، که همه سالم و بیعیب باشند، به عنوان قربانی سوختنی، به خداوند تقدیم کنید. بوی این قربانی مورد خشنودی خداوند واقع میشود. 9-10همچنین با گاو سه کیلو، با قوچ دو کیلو و با هر برّه یک کیلو آرد مخلوط با روغن زیتون، به عنوان هدیهٔ آردی تقدیم کنید. 11یک بُز نر را هم، برای کفّاره گناهان خود قربانی کنید. این قربانی باید به علاوهٔ قربانی سوختنی روزانه، با هدایای آردی و نوشیدنی آن تقدیم شود.
قربانی عید خیمهها
(لاویان 23:33-44)
12در روز پانزدهم ماه هفتم، یک بار دیگر برای عبادت، گرد هم آیید و هیچ کار دیگری نکنید. این عید را به افتخار خداوند برای هفت روز جشن بگیرید. 13در روز اول عید، سیزده گاو جوان، دو قوچ و چهارده برّهٔ نر یک ساله، که همگی سالم باشند، به عنوان قربانی سوختنی، به خداوند تقدیم کنید. او از بوی این قربانی خشنود میگردد. 14-15با هر گاو سه کیلو، با هر قوچ دو کیلو و با هر برّه یک کیلو آرد مخلوط با روغن زیتون، به عنوان هدیهٔ آردی تقدیم شود. 16همچنین یک بُز نر را هم، برای کفّارهٔ گناهان خود قربانی کنید. اینها باید به اضافهٔ قربانی سوختنی روزانه، با هدایای آردی و نوشیدنی آن تقدیم شوند.
17در روز دوم عید، دوازده گاو جوان، دو قوچ و چهارده برّهٔ نر یک ساله را که همگی سالم و بیعیب باشند، قربانی کنید. 18-19همراه آنها هدایای مربوط به روز اول را نیز، تقدیم کنید.
20در روز سوم عید، یازده گاو جوان، دو قوچ و چهارده برّهٔ نر یک ساله را که همگی سالم و بیعیب باشند، قربانی کنید. 21-22همراه آنها هدایای مربوط به روز اول را نیز، تقدیم کنید.
23در روز چهارم عید، ده گاو جوان، دو قوچ و چهارده برّهٔ نر یک ساله را که همگی سالم و بیعیب باشند، قربانی کنید. 24-25همراه آنها هدایای مربوط به روز اول را نیز، تقدیم کنید.
26در روز پنجم عید، نُه گاو جوان، دو قوچ و چهارده برّهٔ نر یک ساله را که همگی سالم و بیعیب باشند، قربانی کنید. 27-28همراه آنها هدایای مربوط به روز اول را نیز، تقدیم کنید.
29در روز ششم عید، هشت گاو جوان، دو قوچ و چهارده برّهٔ نر یک ساله را که همگی سالم و بیعیب باشند، قربانی کنید. 30-31همراه آنها هدایای مربوط به روز اول را نیز تقدیم کنید.
32در روز هفتم عید، هفت گاو جوان، دو قوچ و چهارده برّهٔ نر یک ساله را که همگی سالم و بیعیب باشند، قربانی کنید. 33-34همراه آنها هدایای مربوط به روز اول را نیز، تقدیم کنید.
35در روز هشتم، برای عبادت جمع شوید و به هیچ کار دیگری دست نزنید. 36در این روز یک گاو جوان، یک قوچ و هفت برّهٔ نر یک ساله را که همگی سالم و بیعیب باشند، به عنوان قربانی سوختنی تقدیم کنید. بوی این قربانی مورد خشنودی خداوند واقع میشود. 37-38همراه آنها هدایای مربوط به روز اول را تقدیم کنید.
39اینها مقرّراتی هستند مربوط به: قربانی سوختنی، هدایای آردی، نوشیدنی و قربانی سلامتی، که باید در روزهای مخصوص به خداوند تقدیم کنید. اینها به غیراز قربانیهای نذری و قربانیهای داوطلبانه میباشند.
40موسی همهٔ این فرامین را که خداوند به او داد، به اطّلاع مردم رساند.
30
مقرّرات مربوط به نذر
1موسی این دستورات را به رهبران طایفههای اسرائیل داد: 2وقتی کسی برای خداوند نذر کند و یا تعهّدی نماید، نمیتواند پیمان خود را بشکند و باید به قولی که داده است، وفا کند.
3هرگاه دختری که هنوز، در خانهٔ پدر خود میباشد، برای خداوند نذر کند و یا تعهّدی نماید، 4-5باید به پیمانی که کرده است، وفا نماید. مگر اینکه وقتی پدرش بشنود، او را باز دارد. در این صورت مجبور نیست که نذر خود را ادا نماید و خداوند او را میبخشد، چون پدرش او را بازداشته است. اگر پدرش در روزی که از نذری او باخبر شود چیزی نگوید، آنگاه دختر باید نذر خود را ادا نماید.
6اگر زنی پیش از ازدواج نذر کرده و یا نسنجیده تعهّدی کرده باشد 7و بعداً شوهرش از نذر او آگاه شود و در همان روزی که شنید، به زن چیزی نگوید، نذر او به گردنش باقی میماند. 8امّا اگر شوهرش او را از نذر و یا قولی که داده است منع کند، آنگاه مجبور نیست که نذر خود را ادا نماید و خداوند او را میبخشد، زیرا شوهرش با نذر او مخالفت کرده است.
9اگر زنی که بیوه است و یا طلاق داده شده باشد، نذر کند و یا تعهّدی نماید، باید به پیمان خود وفا کند.
10هرگاه زنی که شوهر کرده باشد و در خانهٔ شوهر خود نذر کند 11و شوهرش آگاه شود و چیزی نگوید، باید نذر خود را ادا کند و هر تعهّدی که کرده است، باید آن را انجام دهد. 12ولی اگر شوهرش از نذر او باخبر شود و مخالفت کند، در آن صورت نذر یا وعدهٔ او باطل میشود و خداوند او را میبخشد، چرا که شوهرش با نذر او مخالفت کرده است. 13بنابراین شوهر او حق دارد که با نذر یا تعهّد او موافقت و یا مخالفت کند. 14امّا اگر شوهرش در روزی که از نذر او باخبر شود و سکوت کند، آنگاه باید به نذر و تعهّد خود وفا کند. 15اگر شوهرش در اول چیزی نگوید و بعداً نذر او را باطل سازد، شوهرش مقصّر ادا نکردن نذر زن خود میباشد.
16اینها دستوراتی است که خداوند در مورد ادای نذر یا تعهّد دختری که در خانهٔ پدر زندگی میکند، یا زنی که شوهر دارد، به موسی داد.
31
جنگ با مدیان
1خداوند به موسی فرمود: 2«انتقام قوم اسرائیل را از مدیان بگیر و بعد از انجام این کار خواهی مرد.»
3آنگاه موسی به مردم گفت: «عدّهای را مسلّح نمایید تا به جنگ مدیان بروند و انتقام خداوند را از آنها بگیرند. 4شما باید از هر طایفه، یکهزار نفر را برای جنگ بفرستید.»
5پس آنها از هر طایفه، یکهزار نفر را که تعداد آنها به دوازده هزار نفر میرسید برای جنگ آماده و مسلّح ساختند 6و موسی آنها را تحت فرماندهی فینحاس، پسر العازار کاهن، همراه با اشیای مقدّس و شیپور برای نواختن اعلام جنگ، به میدان نبرد فرستاد. 7ارتش اسرائیل طبق فرمان خداوند به موسی، بر مدیان یورش بردند و همهٔ مردان مدیان کشته شدند. 8در میان کشتهشدگان پنج پادشاه مدیان به نامهای اوی، راقم، صور، حور و رابع بودند. بلعام، پسر بعور را هم کشتند.
9مردم اسرائیل همهٔ زنها و کودکان مدیانی را به اسیری گرفتند. گلّه، رمه و دارایی آنها را تاراج کردند. 10شهرها و اردوگاههای ایشان را آتش زدند. 11-12اسیران، غنایم جنگی و گلّه و رمه آنها را نزد موسی، العازار و سایر قوم که در دشت موآب، در کنار رود اردن مقابل شهر اریحا اردو زده بودند، بردند.
بازگشت از جنگ
13موسی، العازار کاهن و رهبران قوم به پیشواز ارتش اسرائیل در خارج اردوگاه رفتند. 14موسی از رهبران نظامی خشمگین شد 15و از آنها پرسید: «چرا زنها را زنده گذاشتید؟ 16همین زنها بودند که به نصیحت بلعام گوش دادند و قوم ما را در فغور، به بتپرستی تشویق کردند و در نتیجه، قوم خداوند دچار بلا شد. 17پس حالا تمام پسران و زنهای شوهردار را بکشید. 18امّا دختران باکره را برای خود زنده نگه دارید. 19بعد هر شخصی، که کسی را کشته و یا به جسدی دست زده باشد تا هفت روز در بیرون اردوگاه بماند. بعد در روزهای سوم و هفتم، شما و اسیران شما طهارت کنید. 20همچنین تمام لباسها و اشیایی را که از چرم یا موی بُز و یا چوب ساخته شده باشند، پاک کنید.»
21العازار کاهن به ارتش اسرائیل که از جنگ برگشته بودند گفت: «اینها دستوراتی است که خداوند به موسی داد: 22-23هر چیزی که در آتش نمیسوزد، از قبیل طلا، نقره، برنز، آهن، حلبی و سرب را باید از آتش بگذرانید و هر چیز دیگری را که با آتش پاک نمیشود، باید با آب پاک کنید. 24در روز هفتم لباسهای خود را بشویید. آنگاه پاک میشوید و میتوانید به اردوگاه بازگردید.»
تقسیم غنایم
25-27خداوند به موسی فرمود: «تو و العازار با سایر رهبران قوم، همهٔ غنایم جنگی را، چه انسان و چه حیوان، صورت برداری کنید. سپس آنها را به دو قسمت تقسیم کنید. نصف آن را به سپاهیانی که به جنگ رفتهاند و نیم دیگرش را به مردم اسرائیل بدهید. 28از همهٔ اسیران و گاو، الاغ، گوسفند و بُز که سهم سربازان است، یک پانصدم سهم خداوند است. 29این سهم را به العازار کاهن بدهید تا آن را به عنوان هدیهٔ مخصوص، به خداوند تقدیم کند. 30از سهمی که به بقیّهٔ قوم میدهید، دو درصد همهٔ اسیران و گاو، الاغ، گوسفند و بُز را به لاویانی که در خیمهٔ عبادت خدمت میکنند، بدهید.» 31موسی و العازار طبق دستورات خداوند عمل کردند.
32-35غنایم به دست آمده به جز آنچه که سربازان برای خود نگه داشتند، عبارت بودند از: ششصد و هفتاد و پنج هزار رأس گوسفند، هفتاد و دو هزار رأس گاو، ششصد و ده هزار رأس الاغ و سی و دو هزار دختر باکره. 36-40نیمی از تمام غنایم که به سپاهیان داده شد، اینها بودند: سیصد و سی و هفت هزار و پانصد رأس گوسفند (ششصد و هفتاد و پنج رأس به خداوند داده شد)، سی و شش هزار رأس گاو (هفتاد و دو رأس به معبد خداوند داده شد)، سی هزار و پانصد رأس الاغ (شصت و یک رأس به معبد خداوند داده شد) و شانزده هزار دختر (سی و دو دختر به معبد خداوند داده شد.) 41موسی طبق امر خداوند، همهٔ سهم خداوند را به العازار داد.
42-46سهم بقیّهٔ قوم اسرائیل مساوی با سهم سپاهیان و از این قرار بود: سیصد و سی و هفت هزار و پانصد رأس گوسفند، سی و شش هزار رأس گاو، سی هزار و پانصد رأس الاغ و شانزده هزار دختر. 47طبق امر خداوند موسی دو درصد اینها را به لاویان داد.
هدایای سرکردگان نظامی
48آنگاه رهبران نظامی نزد موسی آمده 49گفتند: «ما سربازانی را که تحت فرمان ما بودند، شمردیم. حتّی یک نفرشان هم در جنگ کشته نشدهاند. 50پس ما همهٔ زیورهای طلا، بازوبند، دستبند، انگشتر، گوشواره و گلوبند را که به غنیمت گرفتهایم، به حضور خداوند، به عنوان کفّاره تقدیم میکنیم تا زندگی ما را از خطر حفظ فرماید.» 51موسی و العازار، طلاهایی را که به صورت زیورآلات ساخته شده بود، از آنها گرفتند. 52وزن تمام آنها در حدود صد و نود کیلو بود. 53(سپاهیان غنایمی را که به دست آورده بودند، برای خود نگه داشتند.) 54بعد موسی و العازار، طلاها را به خیمهٔ عبادت بردند تا در حضور خداوند یادگار قوم اسرائیل باشند.
32
طایفههای شرق رود اردن
(تثنیه 3:12-22)
1طایفههای رئوبین و جاد که دارای گلّههای زیادی بودند، چون دیدند که سرزمین یعزیر و جلعاد برای نگهداری گلّههای ایشان جای مناسبی است، 2بنابراین نزد موسی، العازار کاهن و رهبران رفته، عرض کردند: 3-4«این سرزمینی که شامل شهرهای عطاروت، دیبون، یعزیر، نِمره، حشبون، الِعاله، شبام، نِبو و بعون است و قوم اسرائیل به کمک خداوند آن را متصرّف شده، جای خوبی برای گلّههای ماست. 5بنابراین از شما خواهش میکنیم، به جای سهم ما در آن طرف رود اردن، این سرزمینها را به ما بدهید.»
6موسی به آنها گفت: «آیا شما میخواهید که در همین جا بمانید و سایر برادرانتان به جنگ بروند؟ 7به چه جرأت میخواهید قوم اسرائیل را از رفتن به سرزمین آن سوی رود اردن، که خداوند آن را به آنها داده است، دلسرد بسازید؟ 8پدران شما نیز هنگامیکه آنها را از قادش برنیع فرستادم تا آن سرزمین را بررسی کنند، همین کار را کردند. 9امّا وقتی به وادی اشکول رسیدند و آن سرزمین را دیدند، دوباره برگشتند و قوم اسرائیل را از رفتن به آنجا دلسرد ساختند. 10-11در آن روز خشم خداوند افروخته شد و سوگند یاد کرد که همهٔ کسانیکه از مصر خارج شدند و بیست ساله و مسنتر هستند، هیچیک به سرزمینی که وعدهٔ آن را به ابراهیم، اسحاق و یعقوب داده بود، وارد نخواهند شد، زیرا آنها خداوند را از دل و جان پیروی نکردند. 12از آن جمله، تنها کالیب، پسر یفنه و یوشع، پسر نون بودند که به خداوند وفادار ماندند. 13پس خشم خداوند بر قوم اسرائیل برافروخته شد و آنها را مدّت چهل سال در بیابان سرگردان ساخت تا اینکه همهٔ آنهایی که در مقابل خداوند گناه کرده بودند، هلاک شدند. 14حالا شما نسل گناهکار، جای نیاکان خود را گرفتهاید و میخواهید که شدّت خشم خداوند را بر سر قوم بیاورید. 15اگر شما باز هم از امر خداوند پیروی نکنید، او دوباره این قوم را در بیابان ترک میکند، آنگاه خود شما مسئول تباهی آنها خواهید بود.»
16پس آنها گفتند: «ابتدا به ما اجازه بدهید که در اینجا برای گلّههای خود طویله و برای اطفال خود شهرها بسازیم، 17آنگاه ما مسلّح میشویم و پیشاپیش برادران خود به آن سوی رود اردن میرویم تا آنها را به مقصد برسانیم. امّا خانوادهٔ ما باید در شهرهای مستحکمی که خواهیم ساخت، بمانند تا از خطر دشمن در امان باشند. 18تا تمام قوم اسرائیل زمین خود را به دست نیاورند، ما باز نخواهیم گشت. 19ما در آن سوی رود اردن، زمین نمیخواهیم، زیرا ما سهم خود را در اینجا، یعنی شرق رود اردن گرفتهایم.»
20موسی گفت: «اگر به راستی میخواهید این کار را بکنید، پس در حضور خداوند برای جنگ آماده شوید. 21تمام مردان جنگی شما از رود اردن عبور کنند تا که خداوند همهٔ دشمنان را پراکنده سازد. 22بعد از آن که آن سرزمین را در حضور خداوند متصرّف شدید، میتوانید بازگردید، زیرا وظیفهٔ خود را در مقابل خداوند و قوم اسرائیل انجام دادهاید و آن وقت زمینهای شرق رود اردن را، از جانب خداوند مالک میشوید. 23امّا اگر به وعدهٔ خود وفا نکنید، در برابر خداوند گناهکار شمرده میشوید و بهخاطر گناه خود، جزا میبینید. 24حالا بروید و برای کودکان خود، شهرها و برای گلّههای خود، طویله بسازید، امّا به آنچه که گفتید باید عمل کنید.»
25مردم جاد و رئوبین به موسی گفتند: «ما از امر تو پیروی میکنیم. 26کودکان، زنان، رمه و گلّه ما در شهرهای جلعاد میمانند. 27ما همه آماده هستیم تا در زیر فرمان خداوند به جنگ برویم، ما از رود اردن خواهیم گذشت و خواهیم جنگید، همانطور که تو دستور دادی.»
28سپس موسی به العازار کاهن، یوشع پسر نون و رهبران طایفههای اسرائیل دستور داده گفت: 29«اگر مردان طایفههای جاد و رئوبین آماده شدند و همراه شما به آن طرف رود اردن برای خداوند به جنگ رفتند، آن وقت پس از آن که آن سرزمین را تصرّف کردند، باید سرزمین جلعاد را به آنها بدهید. 30امّا اگر با شما نرفتند، در آن صورت از سرزمین کنعان سهمی به آنها داده شود.»
31مردان طایفههای جاد و رئوبین گفتند: «ما از امر خداوند پیروی میکنیم. 32به فرمان او ما از رود اردن خواهیم گذشت و به سرزمین کنعان داخل میشویم و میجنگیم، امّا زمینهای این طرف رود اردن باید به ما تعلّق بگیرد.»
33موسی تمامی سرزمینهای سیحون، پادشاه اموریها و عوج پادشاه باشان و همهٔ شهرها و حومهٔ آنها را برای طایفههای جاد و رئوبین و نصف طایفهٔ منسی پسر یوسف تعیین کرد. 34-36مردان طایفهٔ جاد شهرهای دیبون، عطاروت، عروعیر، عطروت شوفان، یعزیر، یُجبهه، بیت نمره و بیت هاران را آباد کردند. همهٔ این شهرها دارای دیوار و طویله برای گوسفندها بودند. 37-38مردم طایفهٔ رئوبین شهرهای حشبون، الیعاله، قیریتایم، نِبو و بعل معون (اسرائیلیها نام این شهرها را که تصرف کرده بودند، عوض کردند) و سبمه را ساختند.
39خاندان ماخیر، از طایفهٔ منسی به جلعاد رفتند و آن شهر را متصرّف شدند و ساکنان آن را که اموریان بودند از آنجا بیرون راندند. 40پس موسی شهر جلعاد را به خاندان ماخیر داد و آنها در آنجا سکونت اختیار کردند. 41یائیر که از طایفهٔ منسی بود روستاهای اطراف جلعاد را اشغال کرد و آن ناحیه را حووتیائیر نامید. 42شخص دیگری به نام نوبح به شهر قنات حمله کرد و آنجا را متصرّف شد و آن را به نام خود، یعنی نوبح نامید.
33
مراحل سفر از مصر تا موآب
1این است مراحل سفر بنیاسرائیل از روزی که به رهبری موسی و هارون از سرزمین مصر خارج شدند. 2موسی طبق فرمان خداوند چگونگی و مراحل سفر آنها را نوشت.
3آنها در روز پانزدهم ماه اول، یعنی یک روز بعد از فصح از شهر رعمسیس در مصر با سرفرازی خارج شدند، 4درحالیکه مصریان پسران ارشد خود را، که شب قبل خداوند کشته بود، دفن میکردند. به این ترتیب خداوند نشان داد که از خدایان مصر نیرومندتر است.
5پس مردم اسرائیل از رعمسیس حرکت کردند و به سُكوّت آمدند و در آنجا اردو زدند. 6بعد به ایتام که در کنار بیابان است رفتند. 7از آنجا کوچ کرده، رهسپار فم الحیروت شدند که در شرق بعل صفون واقع بود و در دامنهٔ کوه مجدل، اردوهای خود را برافراشتند. 8سپس فم الحیروت را به عزم بیابان ایتام ترک کردند و از دریای سرخ عبور نموده، به آنجا رسیدند. پس از طی یک مسافت سه روزه، در بیابان ایتام به مارّه آمدند و در آنجا اردو زدند. 9از آنجا به ایلیم رفتند چون آنجا دارای دوازده چشمه و هفتاد درخت خرما بود.
10از ایلیم حرکت کرده، به کنار دریای سرخ رفتند 11و از آنجا به بیابان سین آمدند و در آنجا اردو زدند. 12اردوگاه دیگرشان دفقه، 13بعد الوش 14و رفیدیم بود. در رفیدیم آب نوشیدنی پیدا نمیشد.
15-37از رفیدیم کوچ کردند و از آنجا به صحرای سینا و بعد به قیروت هتاوه، سپس به سوی حصیروت رفتند. بقیّهٔ مراحل سفرشان به این ترتیب بود:
از حصیروت به رتمه،
از رتمه به رِمون فارص،
از رِمون فارص به لبنه،
از لبنه به رسه،
از رسه به قهیلاته،
از قهیلاته به کوه شافر،
از کوه شافر به حراده،
از حراده به مقهیلوت،
از مقهیلوت به تاحت،
از تاحت به تارح،
از تارح به متقه،
از متقه به حشمونه،
از حشمونه به مسیروت،
از مسیروت به بنییعقان،
از بنییعقان به حورالجدجاد،
از حورالجدجاد به یُطبات،
از یطبات به عبرونه،
از عبرونه به عِصیون جابر،
از عصیون جابر به قادش در بیابان صین،
از قادش به کوه هور در مرز سرزمین اَدوم.
38-39در اینجا بود که خداوند به هارون کاهن فرمود که به بالای کوه هور برود و او در روز اول ماه پنجم سال چهلم، بعد از آن که قوم اسرائیل از سرزمین مصر خارج شدند، در سن صد و بیست و سه سالگی وفات یافت.
40پادشاه عراد واقع در قسمت جنوب کنعان، از آمدن قوم اسرائیل باخبر شد.
41-49سپس قوم اسرائیل از کوه هور حرکت کرده، رهسپار صلمونه شدند. از صلمونه به فونون، بعد به اوبوت، عیی عباریم (مرز موآب)، دیبون جاد، علمون دبلاتایم و سپس در کوهستان عباریم، در نزدیکی کوه نَبو، اردو زدند. بالاخره به دشت موآب رسیدند که در کنار رود اردن، مقابل شهر اریحا بود. و در آنجا در کنار رود اردن از بیت یشیموت تا آبل درّهٔ اقاقیا، در دشت موآب اردو زدند.
راهنمایی قبل از عبور کنعان
50در همین جا، یعنی در کنار رود اردن، مقابل شهر اریحا بود که خداوند 51این دستورات را به موسی داد: «وقتی از رود اردن عبور کردید، به سرزمین کنعان رسیدید، 52باید تمام ساکنان آنجا را بیرون برانید. همهٔ بُتهای سنگی و فلزی آنها را از بین ببرید و پرستشگاههای بالای تپّههای ایشان را ویران کنید. 53سرزمینشان را متصرّف شوید و در آنجا سکونت اختیار نمایید، زیرا من آن سرزمین را به شما دادهام. 54زمین آنجا را بین طایفههای اسرائیل به قید قرعه تقسیم کنید. به خاندان بزرگتر، زمین زیادتر و به خاندان کوچکتر، زمین کمتر داده شود. 55اگر شما ساکنان آنجا را نرانید، کسانیکه باقی بمانند، مثل خار در چشم شما و مانند تیغ در پهلویتان بوده، موجب آزارتان میشوند. 56و من هم همان طوری که میخواستم با آنها رفتار کنم، با شما هم همان رفتار را مینمایم.»
34
مرزهای سرزمین کنعان
1خداوند به موسی فرمود، 2که به قوم اسرائیل این چنین دستور بدهد: «هنگامیکه به سرزمین کنعان، که من آن را به شما میدهم، داخل شدید، مرزهای شما از این قرار خواهد بود: 3قسمت جنوبی آن از بیابان صین در امتداد مرز اَدوم خواهد بود. مرز جنوبی آن از دریای مُرده در شرق شروع شده، 4به طرف جنوب از گردنه عقربها، به سوی بیابان صین ادامه مییابد. دورترین نقطهٔ مرز جنوبی، قادش برنیع میباشد. از آنجا به طرف حصرادار و عصمون 5و از آنجا تا وادیی در مرز مصر پیش رفته، به دریای مدیترانه ختم میشود.
6«مرز غربی شما، سواحل دریای مدیترانه میباشد.
7«قسمت شمالی از دریای مدیترانه شروع شده، به طرف مشرق تا کوه هور میرسد 8و از آنجا تا گذرگاه حمات ادامه یافته 9و از صدد و زفرون عبور کرده، انتهای آن حصر عینان است.
10«مرز شرقی شما، از حصر عینان شروع شده تا شفام میرسد. 11بعد به طرف جنوب به ربله، در سمت شرقی عین ادامه مییابد. از آنجا ادامه یافته، به طرف جنوب و بعد به جانب غرب ادامه داشته تا دورترین نقطهٔ جنوبی دریاچه جلیل میرسد. 12سپس در امتداد رود اردن، به دریای مرده ختم میشود.
«این مرزهای چهارگانه شماست.»
13موسی به قوم اسرائیل گفت: «این سرزمینی است که شما به قید قرعه به دست میآورید و طبق فرمان خداوند بین نُه و نیم طایفه تقسیم شود. 14-15سهم طایفههای رئوبین و جاد و نصف طایفهٔ منسی در سمت شرقی رود اردن و در مقابل شهر اریحا تعیین شده است.»
اشخاصی که مأمور تقسیمات زمین شدند
16خداوند به موسی فرمود: 17«العازار کاهن و یوشع، پسر نون 18و همچنین یک رهبر از هر طایفه تعیین شوند تا زمین را بین طایفههای اسرائیل تقسیم کنند.» 19-28نامهای آنها به شرح زیر میباشد:
طایفه | رهبر |
---|---|
از طایفهٔ یهودا، | کالیب، پسر یفنه، |
از طایفهٔ شمعون، | شموئیل، پسر عمیهود، |
از طایفهٔ بنیامین، | الیداد، پسر کسلون، |
از طایفهٔ دان، | بُقی، پسر یُجلی، |
از طایفهٔ منسی، | حنیئیل، پسر ایفود، |
از طایفهٔ افرایم، | قموئیل، پسر شفطان، |
از طایفهٔ زبولون، | الیصافان، پسر فرناک، |
از طایفهٔ یساکار، | فلطیئیل، پسر عزان، |
از طایفهٔ اشیر، | اخیهود، پسر شلومی، |
از طایفهٔ نفتالی، | فدهئیل، پسر عمیهود. |
29اینها نام کسانی بود که خداوند مأمور کرد تا بر کار تقسیم زمین، بین طایفههای اسرائیل، نظارت کنند.
35
شهرهای تعیین شده برای لاویان
1در دشت موآب، کنار رود اردن و در مقابل شهر اریحا، خداوند به موسی فرمود: 2«به قوم اسرائیل امر کن که از سهم خود شهرهایی را با چراگاههای اطرافشان به لاویان بدهند. 3در آن شهرها زندگی کنند و چراگاهها برای استفاده رمه و گلّه و سایر حیواناتشان باشند. 4چراگاهها از دیوارهای شهر، تا فاصله نیم کیلومتر در هر سمت امتداد داشته باشد. 5به این ترتیب محوطهای، مربّع شکل به وجود میآید که هر ضلع آن معادل هزارمتر خواهد بود و شهر در مرکز آن قرار میگیرد. 6-7چهل و هشت شهر با چراگاههای اطراف آنها، به لاویان داده شود. از آن میان، شش شهر را به عنوان شهر پناهگاه به آنها بدهید تا اگر کسی تصادفاً مرتکب قتل میشود، بتواند به آن پناه ببرد. 8تعداد شهرهایی که هر طایفه به لاویان میدهد، باید متناسب با اندازهٔ سرزمین آن طایفه باشد، یعنی طایفههای بزرگتر، شهرهای بیشتر و طایفههای کوچکتر، شهرهای کمتری بدهند.»
شهرهای پناهگاه
(تثنیه 19:1-13؛ یوشع 20:1-9)
9خداوند به موسی فرمود: 10«وقتی از رود اردن عبور کردید و وارد سرزمین کنعان شدید، 11شهرهایی را به عنوان پناهگاه تعیین کنید که هرگاه کسی ناخواسته شخصی را کشته باشد، به آنجا فرار کند 12تا او در آنجا از انتقام جویی وابستگان مقتول در امان باشد. زیرا شخص قاتل تا زمانی که در دادگاه جرمش ثابت نگردد، نباید کشته شود. 13شش شهر را انتخاب کنید. 14سه شهر در شرق رود اردن و سه شهر در سرزمین کنعان. 15این شهرها نه تنها برای قوم اسرائیل، بلکه برای خارجیهایی که به صورت موقّت یا دایمی در میان شما سکونت دارند، پناهگاه باشد که اگر کسی تصادفاً مرتکب قتل شده باشد، به یکی از آن شهرها فرار کند.
16-18«امّا اگر کسی با یک تکه آهن، سنگ و یا چوب، شخصی را بکشد، قاتل است و باید کشته شود. 19مدّعی خون مقتول، وقتی قاتل را بیابد، خودش باید او را بکشد.
20«هرگاه کسی از روی دشمنی شخصی را هُل بدهد، یا با پرتاب کردن چیزی، او را بکشد 21و یا از روی دشمنی با مشت بزند و آن شخص بمیرد، مدّعی خون مقتول وقتی با قاتل روبهرو شود، او را بکشد.
22«امّا اگر قتل تصادفی بوده و از روی دشمنی نباشد، مثلاً کسی را بدون قصد هُل بدهد، یا با پرتاب چیزی بزند 23و یا نادیده سنگی را بر او پرتاب کند و او را بکشد و بدون آن که با او دشمنی داشته باشد، یا بخواهد صدمهای به او برساند، 24در اینجا قوم باید در مورد قتل خواسته یا ناخواسته، و اینکه آیا قاتل را به دست مدّعی خون مقتول بسپارند یانه، قضاوت کنند. 25وقتی معلوم شود که قتل ناخواسته است، پس قوم باید متّهم را از دست مدّعی برهاند و به شهر پناهگاهی که فرار کرده بود، باز گردانند. او تا هنگام مرگ کاهن اعظم وقت، در آنجا بماند. 26اگر شخص قاتل شهر پناهگاه را ترک کند 27و وابستگان مقتول او را در خارج شهر بیابند و او را بکشند، این عمل انتقام، قتل شمرده نمیشود، 28زیرا آن شخص میبایست تا مرگ کاهن اعظم، در شهر پناهگاه میماند و بعد از آن به وطن و خانهٔ خود بازمیگشت. 29این قوانین دایمی برای تمام قوم اسرائیل و نسلهای آیندهٔ ایشان در هر کجا که باشند، صادق است.
30«هرکس مرتکب قتل شود به موجب شهادت چند شاهد باید کشته شود. امّا هیچکس نباید، بهخاطر شهادت یک نفر کشته شود. 31کسیکه قاتل شناخته شد، باید کشته شود و خون بهای رهایی او پذیرفته نشود. 32از شخصی که به شهر پناهگاه فرار کرده است، پولی برای اینکه به او اجازه داده شود، پیش از مرگ کاهن اعظم به خانه خود بازگردد، گرفته نشود. 33سرزمینی را که در آن سکونت دارید، آلوده نسازید. قتل و خونریزی، زمین را آلوده میکند و بدون کشتن قاتل کفّارهٔ دیگری پذیرفته نشود. 34پس سرزمینی را که در آن سکونت دارید، ناپاک و آلوده نسازید، زیرا من خداوند هستم و در بین قوم اسرائیل ساکن هستم.»
36
ازدواج زنان وارث
1رهبران خاندانهای جلعاد پسر ماخیر، نوهٔ منسی پسر یوسف، نزد موسی و رهبران اسرائیل آمده به موسی گفتند: 2«خداوند به تو فرمود که زمین را به قید قرعه بین قوم اسرائیل تقسیم کنی و سهم برادر ما، صلفحاد را به دخترانش بدهی. 3ولی اگر آنها با مردان طایفهٔ دیگری ازدواج کنند، زمین آنها به همان طایفه انتقال مییابد و در نتیجه به دارایی آن طایفه اضافه میگردد و از زمین ما کاسته میشود. 4در سال پنجاهم، هنگامیکه زمینها فروخته شد، به صاحبان اصلی آن بازگردانده میشود، این زمینها را نمیتوان به طایفهٔ ما باز گرداند.»
5آنگاه موسی این دستورات را از جانب خداوند به مردم اسرائیل داد: «مردان طایفهٔ یوسف راست میگویند. 6آنچه خداوند در مورد دختران صلفحاد میفرماید، این است: به آنها اجازه بدهید، با هر مردی که میخواهند، ازدواج کنند، امّا این مردان باید از طایفهٔ خودشان باشند. 7میراث مردم اسرائیل نباید از یک طایفه به طایفهٔ دیگر منتقل شود، و باید به صورت اوّلیه باقی بماند. 8دخترانی که در طایفههای اسرائیل، وارث زمین هستند باید فقط با مردان طایفهٔ خودشان ازدواج کنند تا از زمین آن طایفه کاسته نشود. 9به این ترتیب، زمین یک طایفه به طایفهٔ دیگری منتقل نمیشود.»
10-11پس دختران صلفحاد، یعنی محله، ترصه، حجله، ملکه و نوعه، فرمان خداوند را که به موسی داده بود بجا آوردند. 12آنها با مردان طایفهٔ منسی پسر یوسف ازدواج کردند و میراث آنها در طایفهٔ خودشان باقی ماند.
13این است احکام و مقرّراتی که خداوند، توسط موسی به قوم اسرائیل داد، هنگامیکه قوم اسرائیل دردشت موآب، کنار رود اردن و مقابل شهر اریحا بودند.
© 2007 United Bible Societies
فصل بعدی
كتاب مقدس مسیحیان شامل ۶۶ كتاب میباشد كه در یك جلد جمع آوری شده است و مجموعاً كتاب مقدس خوانده میشود.
كتاب مقدس دارای دو قسمت بنام عهد عتیق و عهد جدید میباشد.
برای خواندن کتاب دیگری از کتاب مقدس، یک کتاب را از لیست انتخاب کنید.